- شبوب
- فروزینه، گوسفندجوان گاوجوان، آراینده، نیرودهنده
معنی شبوب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناپسری، گله گاو پدرام، جمع رب، جبه ها شیره ها خداوند صاحب مالک، مخدوم، خدا پروردگار جمع ارباب
جمع حب، دانه ها گویه ها جورتک بنشن، جمع حبه وحب دانه های نباتات دانه های عدس و نخود و لوبیا و باقلا و مانند آنها، جمع حبوبات
داهار گاباره (غار)، فربه، سخن چین، زخم خونریز
مهلکه، بیابان خطرناک
جوانی - مقابل شیب به معنی پیری همچنین نام پرنده ای است از موسیقی
گوالیدن درکودکان
سختباله ازماهیان دراروند رود به هم می رسد وزهره آن داروی چشمدرداست گونه ای ماهی استخوانی که از خانواده شبوطیان که در آب شیرین زیست کند این ماهی در جلو دهانش دارای چهار رشته آویزان در فک فوقانی بنام ریش می باشند. باله شنای پشتی آن در قسمت جلو دارای رگه های استخوانی قوی است. در گلوگاه وی سه ردیف زواید دندانی قرار دارد. گونه های ماهی مزبور در نیم کره شمالی می زیند و برخی گونه هایش تا یک متر طول و 20 کیلو گرم وزن می یابند
سریانی تازی گشته گاودمب شیپور، نوعی ساز که می نوازند مهره ترسایان. نای رویین نفیر، جمع شبابیر
رنگ پریدگی، رندیدن زمین را با بیل
جمع شروب، آبنوشندگان آب نوشنده، آب ناگوار
جمع شقب، گاباره ها شکاف های کوه
آشوبگر شور انگیز
جمع شعب، قبیله بزرگ مرگ
مندیل و دستار، رومال و دستمال
دستار، مندیل، دستمال
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، حب الملوک
جوان شدن، جوانی، از سن بلوغ تا سی سالگی، اول هر چیز
حبّ ها، دانه های گیاهان، بذرها، قرص ها، جمع واژۀ حبّ
قبایل، قبیله ها، گروهی از مردم دارای نژاد، سنن، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر، جمع قبیله
جمع غب، آبراهه ها خیزاب ها دره ها
بانگ دشمنی، پژمردگی ترنجیدگی، خشک شدن خم
جمع لب، مغز ها دانه ها جمع لب دانه ها مغزها: حبوب و لبوب نضج و نمانیافت و انواع ارتفاعات در مراتع و مزارع بخس و نقصان پذیرفت
گرد باد گرد انگیز وزیدن باد، بیدار شدن شکست خوردن، سر خوش رفتن -1 وزیدن باد، طلوع کردن ستاره، وزش باد: (برآمدبادی ازاقصای بابل هبوبش خاره دروباره افکن) (منوچهری)، طلوع ستاره
وزیدن، وزش
فرش بساط خانه