- شبروی
- به شب راه رفتن یا سفر کردن، شب بیداری، پارسایی زهد، شبگردی داروغگی، دزدی راهزنی، عیاری. یا جامه (لباس) شبروی. لباسی که برای عملیات به تن کنند: (امیر ارسلان گفت که پدر یک دست لباس شبروی میخواهم)
معنی شبروی - جستجوی لغت در جدول جو
- شبروی ((~. رَ))
- شبگردی، در شب سفر کردن، شب زنده داری، پارسایی، راه زنی، دزدی، عیاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عرق خوی آب رخ، اعتبار قدر جاه شرف عرض
شوروی در فارسی سکالشی منسوب به شوروی
راه رفتن در شب، شبگردی، کنایه از راهزنی یا عیاری در شب
حاجب، ابروی، ابرو
آن که به شب راه رود یا سفر کند، اسبی که در شب تاریک نیک دود، شب بیدار، پارسا زاهد، عسس شبگرد داروغه، دزد راهزن، عیار
((~. رُ))
فرهنگ فارسی معین
کسی که در شب راه برود یا سفر کند، اسبی که در شب خوب بدود، شب زنده دار، پارسا، عسس، داروغه، راه زن، دزد، عیار