او که در شب رود. رونده در شب. کسی که در شب راه رود. (از فرهنگ نظام). که هنگام تاریک شدن جهان پس از غروب خورشید در حرکت و رفتار آید: آوازۀ رحیل شنیدم به صبحگاه با شبروان دواسبه دویدم به صبحگاه. خاقانی. ، سالک و پارسا. (ناظم الاطباء). در اصطلاح سالکان، کنایت از سالک شب خیز و بیدار است. (کشاف اصطلاحات الفنون ص 1559). کنایه از شب بیداران و سالکان باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) : شبروان چون کرم شب تابند صحرایی همه خفتگان چون کرم قز زنده به زندان آمده. خاقانی. ، عسس. (ناظم الاطباء) ، عیار، دزد. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) : خدایا تو شبرو به آتش مسوز که ره میزند سیستانی به روز. سعدی. شبروان را آشناییهاست بامیر عسس. حافظ. و رجوع به شبروان شود. ، اسب تندروی که در شب تاریک نیک رود. (ناظم الاطباء)