ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، حب الملوک
ماهودانه، گیاهی شیردار با ساقۀ بلند و برگ هایی شبیه برگ بادام و گل های زرد، میوۀ این گیاه که در غلافی مخروطی شکل قرار دارد و در میان آن سه دانه با پوست سرخ و مغز سفید و چرب قرار دارد، ماهوب دانه، حَبُ المُلوک
ابن رزبن اللخمی، مکنی به ابوهاشم، محدث است. (منتهی الارب). و او از علی بن رباح و از او ابوعبدالرحمن روایت کند. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
ابن رزبن اللخمی، مکنی به ابوهاشم، محدث است. (منتهی الارب). و او از علی بن رباح و از او ابوعبدالرحمن روایت کند. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
این کلمه معدول از ’خبثه’ و لازم النداء است و بصورت ’یا خباث’، به معنی ’ای زن خبیث’ بکار میرود. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از البستان)
این کلمه معدول از ’خبثه’ و لازم النداء است و بصورت ’یا خباث’، به معنی ’ای زن خبیث’ بکار میرود. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از البستان)
چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آرا و به تبع اخیر صاحب آنندراج گوید: چوپان که اکثر در شب گله را پاسبانی کند ضد روزبان و شبانه نیز گویند. اما این گفته بر اساسی نیست و شبان از کلمه شب مشتق نمیباشد بلکه از ریشه ’فشو’ اوستایی است و با کلمه چوپان نیز هم ریشه است. چوپان. گله بان. چپان. کرد. رمیار. رمه یار. رامیار. پاده بان. گواره وان. وطاس. وقری. نخه: پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هشت زنده نه رمه. رودکی. خواسته تاراج گشته سرنهاده بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمۀ رفته شبان. رودکی. بعضی کشاورزی کنند و بعضی شبانانند و خواستۀایشان گوسپند است و اسب و مویهای گوناگون. (حدود العالم). بلوچان مردمانی اند دزدپیشه و شبان و ناپاک. (حدود العالم). این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان. (حدود العالم). یکی بیشه ای دید پر گوسفند شبانان گریزان ز بیم گزند. فردوسی. بیامد شبان پیش او با گلیم پر از برف پشمین و دل پرز بیم. فردوسی. هنرهای ما شاه داند همه که او چون شبانست و ما چون رمه. فردوسی. از هنر نیکی نیاید بی دل و یاری تو از رمه خیری نماند چون بماند بی شبان. عنصری. گرگ یکایک توان گرفت شبان را صبر همی باید این فلان و فلان را. منوچهری. این رمۀ گوسفند سخت کلان است یک تنه تنها بدین حظیره شبان است. منوچهری. ملکت چو چراگاه و رعیت رمه باشد جلاب بود خسرو و دستور شبانست. منوچهری. بحقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد. (تاریخ بیهقی ص 385 چ ادیب). چنان بی بیم و ایمن کرد گرگان که میشان را شبان بودند گرگان. اسدی طوسی. شود رمیده رمه چون شود گرفته شبان. قطران. مرو از پی این رمۀ بی شبان ز هر های هایی چو اشتر مرم. ناصرخسرو. گر بزی را از توپیدا گشت معنی زانکه تو بی شبان درنده گرگی با شبان لاغر بزی. ناصرخسرو. گوسفندی که خوی خوک گرفت برنیندیشد از ضعیف شبان. ناصرخسرو. هرگز کس آن ندید که من دیدم زین بی شبان رمۀ یله گوباره. ناصرخسرو. معانی قران همی زان ندانی که طاعت نداری همی مر شبان را. ناصرخسرو. وگر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی تو کناره کرد بایدت ای پسر ز این بی کناره رم. ناصرخسرو. صیت عدل او چنان مشهور شد کز خوف او گرگ مر اغنام ضایع را شبان گردد همی. وطواط. اعجاز موسوی نبود هر کجا کسی چوبی شعیب وار بدست شبان دهد. ظهیر. می برد با گرگ در صحرا گله با شبان در خانه شیون میکند. خاقانی. هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ هر چه شبان پرورید روزی قصاب شد. خاقانی. همه فرعون و گرگ پیشه شدند من عصا و شبان نمی یابم. خاقانی. حق به شبان تاج نبوت دهد ورنه نبوت چه شناسد شبان. خاقانی. مخافت گله از خیل گرگ چندان است که رخت در کنف عصمت شبان آورد. کمال اسماعیل. در آن تخت و ملک از خلل غم بود که تدبیر شاه از شبان کم بود. سعدی. چو سگ در رمه گشت بزغاله گیر شبان گو به سگ زن نه برگرگ پیر. امیرخسرو دهلوی. ز عدل عالم آرایش نشاید گر عجب داری که اندر حفظ بره گرگ را همچون شبان بینی. ابن یمین. ز عدل او شده با گوسفند گرگ چنان که میتوانش ز شفقت سگ شبان گفتن. ابن یمین. نگفتم زلف تو دزدست از کیدش مباش ایمن به مرگ گله راضی شو چو گرگی را شبان کردی. قاآنی. سگ را برای شبان حرمت دارند. (قره العیون). اجرام، متاع و أدوات شبان. افراس، غفلت کردن شبان تا گرگ گوسپندی از رمۀ وی ببرد. اهجال، مهمل و بی شبان گذاشتن شتر را. جوم، شبانان که امرآنها یک باشد. خائل، شبانان. خولی ّ، شبان نیک تیمارکننده مال. صلصل، شبان ماهر و حاذق. صیصه، شبان نیکوسیاست. قوّاط، شبان رمۀ گوسپند. معزال، شبان تنها. مقصمل، شبان درشت عصا. هبهبی ّ، شبان گوسپندان. هسهاس، شبان که گوسپندان را همه شب چراند و پاس دارد. هطف، دوشیدن شبان. (منتهی الارب). - شبان وادی ایمن، کنایه از حضرت موسی (ع) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. (از غیاث اللغات) (از برهان) : شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد که چند سال بجان خدمت شعیب کند. حافظ
چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آرا و به تبع اخیر صاحب آنندراج گوید: چوپان که اکثر در شب گله را پاسبانی کند ضد روزبان و شبانه نیز گویند. اما این گفته بر اساسی نیست و شبان از کلمه شب مشتق نمیباشد بلکه از ریشه ’فشو’ اوستایی است و با کلمه چوپان نیز هم ریشه است. چوپان. گله بان. چُپان. کُرد. رمیار. رمه یار. رامیار. پاده بان. گواره وان. وطاس. وقری. نخه: پس بیوبارید ایشان را همه نه شبان را هِشت زنده نه رمه. رودکی. خواسته تاراج گشته سرنهاده بر زیان لشکرت همواره یافه چون رمۀ رفته شبان. رودکی. بعضی کشاورزی کنند و بعضی شبانانند و خواستۀایشان گوسپند است و اسب و مویهای گوناگون. (حدود العالم). بلوچان مردمانی اند دزدپیشه و شبان و ناپاک. (حدود العالم). این کوفجان نیز مردمانی اند دزدپیشه و شبان. (حدود العالم). یکی بیشه ای دید پر گوسفند شبانان گریزان ز بیم گزند. فردوسی. بیامد شبان پیش او با گلیم پر از برف پشمین و دل پرز بیم. فردوسی. هنرهای ما شاه داند همه که او چون شبانست و ما چون رمه. فردوسی. از هنر نیکی نیاید بی دل و یاری تو از رمه خیری نماند چون بماند بی شبان. عنصری. گرگ یکایک توان گرفت شبان را صبر همی باید این فلان و فلان را. منوچهری. این رمۀ گوسفند سخت کلان است یک تنه تنها بدین حظیره شبان است. منوچهری. ملکت چو چراگاه و رعیت رمه باشد جلاب بود خسرو و دستور شبانست. منوچهری. بحقیقت بدانید که این رمه را شبانی آمد. (تاریخ بیهقی ص 385 چ ادیب). چنان بی بیم و ایمن کرد گرگان که میشان را شبان بودند گرگان. اسدی طوسی. شود رمیده رمه چون شود گرفته شبان. قطران. مرو از پی این رمۀ بی شبان ز هر های هایی چو اشتر مَرَم. ناصرخسرو. گر بزی را از توپیدا گشت معنی زانکه تو بی شبان درنده گرگی با شبان لاغر بزی. ناصرخسرو. گوسفندی که خوی خوک گرفت برنیندیشد از ضعیف شبان. ناصرخسرو. هرگز کس آن ندید که من دیدم زین بی شبان رمۀ یله گوباره. ناصرخسرو. معانی قران همی زان ندانی که طاعت نداری همی مر شبان را. ناصرخسرو. وگر با سرشبان خلق صحبت کرد خواهی تو کناره کرد بایدت ای پسر ز این بی کناره رم. ناصرخسرو. صیت عدل او چنان مشهور شد کز خوف او گرگ مر اغنام ضایع را شبان گردد همی. وطواط. اعجاز موسوی نبود هر کجا کسی چوبی شعیب وار بدست شبان دهد. ظهیر. می برد با گرگ در صحرا گله با شبان در خانه شیون میکند. خاقانی. هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ هر چه شبان پرورید روزی قصاب شد. خاقانی. همه فرعون و گرگ پیشه شدند من عصا و شبان نمی یابم. خاقانی. حق به شبان تاج نبوت دهد ورنه نبوت چه شناسد شبان. خاقانی. مخافت گله از خیل گرگ چندان است که رخت در کنف عصمت شبان آورد. کمال اسماعیل. در آن تخت و ملک از خلل غم بود که تدبیر شاه از شبان کم بود. سعدی. چو سگ در رمه گشت بزغاله گیر شبان گو به سگ زن نه برگرگ پیر. امیرخسرو دهلوی. ز عدل عالم آرایش نشاید گر عجب داری که اندر حفظ بره گرگ را همچون شبان بینی. ابن یمین. ز عدل او شده با گوسفند گرگ چنان که میتوانش ز شفقت سگ شبان گفتن. ابن یمین. نگفتم زلف تو دزدست از کیدش مباش ایمن به مرگ گله راضی شو چو گرگی را شبان کردی. قاآنی. سگ را برای شبان حرمت دارند. (قره العیون). اَجرام، متاع و أدوات شبان. اِفراس، غفلت کردن شبان تا گرگ گوسپندی از رمۀ وی ببرد. اِهجال، مهمل و بی شبان گذاشتن شتر را. جَوم، شبانان که امرآنها یک باشد. خائِل، شبانان. خَولی ّ، شبان نیک تیمارکننده مال. صُلصُل، شبان ماهر و حاذق. صَیصه، شبان نیکوسیاست. قَوّاط، شبان رمۀ گوسپند. مِعزال، شبان تنها. مُقَصمِل، شبان درشت عصا. هَبهَبی ّ، شبان گوسپندان. هَسهاس، شبان که گوسپندان را همه شب چراند و پاس دارد. هَطَف، دوشیدن شبان. (منتهی الارب). - شبان وادی اَیْمَن، کنایه از حضرت موسی (ع) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. (از غیاث اللغات) (از برهان) : شبان وادی اَیْمَن گهی رسد به مراد که چند سال بجان خدمت شعیب کند. حافظ
شب پره را گویند و آن را مرغ عیسی هم خوانند. (برهان قاطع). خفاش. شب پره. (ناظم الاطباء). به فارسی اسم خفاش است. (فهرست مخزن الادویه). نامهای دیگرش: شب پره، شب پرک، شب یازه، شب یازو، شب بوزه و شبیشه است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شب پره شود جمع واژۀ شب. که شبها باشد، لیکن برخلاف قیاس. (برهان قاطع) : همان دیدبان دار و هم پاسبان نگهدار لشکر به روز و شبان. فردوسی. همی راند چون باد لشکر به راه به رخشنده روز و شبان سیاه. فردوسی. و رجوع به شب شود نام درختی است خاردار که آن را شبهان و در یونانی فالینورس و در سریانی ساباهی یا سباباهی خوانند. (از مفردات ابن البیطار ج 2 ص 54). دم الاخوین. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 226)
شب پره را گویند و آن را مرغ عیسی هم خوانند. (برهان قاطع). خفاش. شب پره. (ناظم الاطباء). به فارسی اسم خفاش است. (فهرست مخزن الادویه). نامهای دیگرش: شب پره، شب پرک، شب یازه، شب یازو، شب بوزه و شبیشه است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شب پره شود جَمعِ واژۀ شب. که شبها باشد، لیکن برخلاف قیاس. (برهان قاطع) : همان دیدبان دار و هم پاسبان نگهدار لشکر به روز و شبان. فردوسی. همی راند چون باد لشکر به راه به رخشنده روز و شبان سیاه. فردوسی. و رجوع به شب شود نام درختی است خاردار که آن را شبهان و در یونانی فالینورس و در سریانی ساباهی یا سباباهی خوانند. (از مفردات ابن البیطار ج 2 ص 54). دم الاخوین. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 226)
ابن اشیم صحابی است. (منتهی الارب). و یکی از راویان است که داستان بعثت پیغمبر اسلام را از غار حراء در سن 40سالگی روایت میکند. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 12 شود
ابن اَشیَم صحابی است. (منتهی الارب). و یکی از راویان است که داستان بعثت پیغمبر اسلام را از غار حراء در سن 40سالگی روایت میکند. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 12 شود
ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان پنجمین ماه سال سریانی ماخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریبا بر آن منطبقاست. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد
ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان پنجمین ماه سال سریانی ماخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریبا بر آن منطبقاست. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد
جمع شبکه، پرویزن ها دام ماه دامساز دامگذار هر چیز سوراخ سوراخ، پنجره و روزنه سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، جمع شباک شبکات. یا شبکه جاسوسی. دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند
جمع شبکه، پرویزن ها دام ماه دامساز دامگذار هر چیز سوراخ سوراخ، پنجره و روزنه سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، جمع شباک شبکات. یا شبکه جاسوسی. دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند
پنجمین ماه سال سریانی مأخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریباً بر آن منطبق است. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد
پنجمین ماه سال سریانی مأخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریباً بر آن منطبق است. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد