جمع شبکه، پرویزن ها دام ماه دامساز دامگذار هر چیز سوراخ سوراخ، پنجره و روزنه سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، جمع شباک شبکات. یا شبکه جاسوسی. دسته های جاسوسان با تشکیلات خاص که در کشوری به جاسوسی اشتغال ورزند
نام جایگاهی است از طرف راست مصعد به مکه از سوی واقصه بطرف مغرب بر هفت میلی. (از معجم البلدان) نام جایی است در بلاد غنی بن اعصر میان ابرق عزاف و مدینه. (از معجم البلدان)
گیاهی است مانند گیاه دلبوث و شیرین تر از آن. (منتهی الارب). گیاهی است چون دلبوث. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، هرچه از نی و مانند آن که در هم نهاده باشند بر صنعت بوریاها. شباکه، یک پاره از آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، دوالهای در هم آمده میان چوبهای کج محمل. (منتهی الارب) (از آنندراج) ، پنجره که در آن چوبها یا آهنهای برهم نهاده نصب کنند چون خمیدگی های محملها، ازتداخل و در هم آمدن پوست بزغاله. ج، شبابیک. (از اقرب الموارد). رایته ینظر من الشباک، او را دیدم که از پنجره نگاه میکرد. (از اقرب الموارد) : نور روی یوسفی وقت عبور درفتادی در شباک هر قصور. مولوی. ، دام. آنچه از چوب و آهن و جز آن بر شکل دام سازند و به جایی نصب کنند. (منتهی الارب). دام شکارگر. (از اقرب الموارد) ، شکارگران. گویا جمع شابک است چون قاری و قراء. گویند: رایت الشباک علی الماء، دیدم که ایشان شکارگرانند با دام. (از اقرب الموارد)
قبۀ شباک، قبه ای بوده است مشبک و خلیفه گاه بیعت بر کرسی می نشست و در بیرون منبری می نهادند و وزیر بر منبری میشد و استادالدار به یک پایه زیرتر و از مردمان برای خلیفه بیعت می ستدند. (از یادداشت مؤلف). رجوع به استادالدار و استاذالدار شود