جدول جو
جدول جو

معنی شایورد - جستجوی لغت در جدول جو

شایورد
(پسرانه)
شادورد
تصویری از شایورد
تصویر شایورد
فرهنگ نامهای ایرانی
شایورد
خرمن ماه هاله، پرده ایست از موسیقی
تصویری از شایورد
تصویر شایورد
فرهنگ لغت هوشیار
شایورد
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شادورد، سابود، خرمن ماه، برای مثال به خط و آن لب و دندانش بنگر / که همواره مرا دارند در تاب ی یکی همچون پرن در اوج خورشید / یکی چون شایورد از گرد مهتاب (پیروز مشرقی - لغتنامه - شایورد)
تصویری از شایورد
تصویر شایورد
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهورد
تصویر شاهورد
خرمن ماه هاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهورد
تصویر شاهورد
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شایورد، شادورد، سابود، خرمن ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادورد
تصویر شادورد
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شاهورد، شایورد، سابود، خرمن ماه،
فرش، تخت پادشاهی، برای مثال جهان دار بر شادوردی بزرگ / نشسته همه پیکرش میش و گرگ (فردوسی - ۸/۳۳۰)
در موسیقی آهنگی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادورد
تصویر شادورد
((دْ وَ رْ))
گستردنی، فرش، هاله، خرمن ماه، تخت پادشاهی، پرده ای از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهورد
تصویر شاهورد
((وَ))
خرمن ماه، هاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایوری
تصویر زایوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بشاورد
تصویر بشاورد
زمین پشته پشته زمین ناهموار و دارای کتل و کریوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایمند
تصویر شایمند
محتمل
فرهنگ واژه فارسی سره
پاوند، پیک پیاده که در هر منزل میداشتند تا پیک خسته و مانده نامه باو میداد و بدین طریق نامه زودتر بمقصد میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایمرد
تصویر پایمرد
مددگار، دستیار
فرهنگ لغت هوشیار
رود بزرگ رودخانه بزرگ رودخانه عظیم، رود بزرگ ساز سیم بزرگ آلات موسیقی تار بمی که در اکثر سازها بندند مقابل نوعی ساز شهرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابورن
تصویر شابورن
فولاد معدنی پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادرود
تصویر شادرود
هاله خرمن ماه، فرش، تخت پادشاهی، پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشاورد
تصویر بشاورد
زمین پشته پشته، زمین ناهموار و دارای کتل و کریوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایمرد
تصویر پایمرد
یاری دهنده، کمک کننده، مددکار، دستیار، دستگیر، برای مثال در کار عشق دیده مرا پایمرد بود / هر دردسر که دیدم از این پایمرد خاست (خاقانی - ۷۴۷)، شفیع، میانجی
فرهنگ فارسی عمید
لاجورد، تیره سیاه: بر کید بودند کین جام کرد بروز سپید و شب لاژورد (شا. بخ 1835: 7)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لازورد
تصویر لازورد
پارسی تازی گشته لاژورد لاجورد لاجورد لاژورد
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی است نسبه سخت (سختیش بین 5 تا 6 درجه است) و آبی رنگ که ترکیب شیمیاییش عبارت از فسفات آبدار طبیعی آلومینیوم و آهن ومنیزیم و کلسیم می باشد، وزن مخصوصش بین 305 تا 12، 3 میباشد. این سنگ جزو سنگهای دگرگونی شده زمین یافت میشود. چون سختی جالب توجه (در حدود سختی شیشه) و رنگ آبی خوشرنگی دارد در جواهر سازی بعنوان نگین انگشتر بکار میرود. همچنین آنرا کوبیده بصورت گرد (پودر) در میاورند و بعنوان رنگ آبی در نقاشی بکار میبرند و در لباسشویی هم جهت خوش رنگ کردن، پارچه ها سفید بکاربرده میشود سنگ لاجورد حجر لاجورد حجرالاجورد لاژورد یا سنگ کاشی. گونه ای لاجورد معدنی که از تجزیه و تخریب سنگ لاجورد در برخی معادن نزدیک کاشان و قم بدست میاید. این گونه لاجورد نرم و شبیه خاکها رستی است و سختی اولی خود را بکلی از دست داده است و در بازار نیز بنام لاجورد عرضه میشود. رنگ لاجورد مذکور آبی مایل به سیاه است، (صفت لاجوردی) برنگ لاجورد کبود نیلی: قدرش مروتی است براین سقف لاجورد فرش رفو گریست بر این فرش باستان. (خاقانی. سج. 311)، سیاه تیره: یکی سخت سوگند شاهانه خورد بروز سپید و شب لاجورد... (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که هضم نشودبدهضم، بدهضمی امتلا: همیشه لب مرد بسیار خوار در آروغ بد باشد از ناگوار. (نظامی لغ)، ناخوش آینده بطبع بدمزه: (واستقبال مقدم مرا چنین ذخیره نامحدودو شربتی ناگوارمهیا کرده ای، {ناملایم بطبع سخت دشوار: برفقیران محنت و پیری نباشد ناگوار کی غم دندان خوردآن کس که نانی نیستش ک (صائب)، آنکه مصاحبتش ملایم طبع دیگران نباشد گران جان
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نمی نوردد، نالایق ناسزاوار مقابل نورد: نانوردیم وخوارواین نه شگفت که بروردخاه نیست نورد. (کسائی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشاورد
تصویر بشاورد
((بُ وَ))
زمین تپه ماهور، زمین ناهموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایوند
تصویر پایوند
((وَ))
پابند، پیک پیاده ای که در هر منزل می ماند تا پیک خسته نامه به او بدهد و بدین طریق نامه زودتر به مقصد می رسید، افسر، به ویژه افسر شهربانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایمرد
تصویر پایمرد
((مَ))
شفیع، میانجی، یاری دهنده، پیشکار، خدمتگذار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهرود
تصویر شاهرود
رود بزرگ، نوعی ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاجورد
تصویر لاجورد
((وَ))
لاژورد، از سنگ های معدنی که به رنگ آبی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نانورد
تصویر نانورد
((نَ وَ))
ناپسند
فرهنگ فارسی معین
سنگ معدنی به رنگ آبی آسمانی یا آبی پر رنگ که ساییده شدۀ آن در نقاشی به کار می رود و در طب قدیم هم استعمال می شد، به رنگ لاجورد، آبی تیره، آبی کبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاژورد
تصویر لاژورد
لاجورد، سنگ معدنی به رنگ آبی آسمانی یا آبی پر رنگ که ساییده شدۀ آن در نقاشی به کار می رود و در طب قدیم هم استعمال می شد، به رنگ لاجورد، آبی تیره، آبی کبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیورد
تصویر بیورد
(پسرانه)
نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایار
تصویر شایار
(پسرانه)
وزیر (نگارش کردی: شایار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادور
تصویر شادور
(دخترانه)
شادمان، خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاپور
تصویر شاپور
(پسرانه)
پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی