جدول جو
جدول جو

معنی شاور - جستجوی لغت در جدول جو

شاور
(پسرانه)
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
تصویری از شاور
تصویر شاور
فرهنگ نامهای ایرانی
شاور
(وَ)
نام کوهی است واقع در قسمت جنوبی ایالت استراباد و در مسیر علیای رود خانه نکا و درحدود سه فرسخی شمال غربی بسطام. (از سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 59 و 78 و ترجمه فارسی آن ص 87)
لغت نامه دهخدا
شاور
(وو)
صورت دیگری از کلمه شاپور است. (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
شاور
(وو)
ابن مجیر بن نزار، ملقب به ابوشجاع. وی در عهد خلافت العاضد لدین الله فاطمی در مصردو نوبت بمقام وزارت رسید نخست در سال 558 هجری قمری و نوبت دوم در سال 560 هجری قمری در آغاز کار از ملازمان صالح بن رزیک بود و صالح ولایت صعید مصر را به وی تفویض کرد و چون مردی با کفایت و کاردان بود میان مردم محبوبیت یافت و صالح بن رزیک هم از نفوذ و هم از عزل کردن او بیم داشت پیوسته بفرزندش عادل وصیت میکرد که از عزل شاور خودداری کند ولیکن پس از آنکه صالح بدرود زندگی گفت عادل بتحریک اطرافیان شاور را معزول داشت و شاور با انبوهی از مردم صعید بطرف قاهره روی آورد و عادل رو به فرار نهاد و کشته شد و شاور بدون رقیب خود را سردار سپاهیان خواند و تمام دارایی بنی رزیک را بتصرف درآورد. تا آنکه سرداری بنام ضرغام با او نه ماه درافتاد و شاور مجبور شد که در سال 559 هجری قمری از قاهره به شام فرار کند و به نورالدین محمود بن زنگی پناه برد و از نورالدین کمک طلبد و به او وعده سه چهارم درآمد مصر را بدهد. در همان سال سپاه نورالدین به فرماندهی اسدالدین شیرکوه روانۀ قاهره گردید، سپاه مصر در بلبیس شکست خورد و ضرغام و برادر او ناصرالدین کشته شدند و شاور به وزارت منصوب شد و عاضد و اطرافیانش را سخت زیر فشار درآورد و در سال 564 فسطاط را آتش زد و در این هنگام به وعده ای که به نورالدین داده بود وفا نکرد و عاضد از نورالدین استمداد طلبید و سپاه شیرکوه مجدداً بقاهره آمد تا شاور را بر جای خود نشاند شاور قصد کشتن شیرکوه کرد اما پسر شاور او را از این کار بازداشت تا آنکه روزی شاوربملاقات شیرکوه به اردوگاه وی برفت صلاح الدین بن ایوب و عده ای او را فریب دادند و گفتند شیرکوه بزیارت امام شافعی رفته است چون مسافتی برفتند شاور را از اسب بزیر انداختند و دستگیر کردند. شیرکوه به کشتن شاور روی موافق نشان داد و چون خبر به خلیفۀ فاطمی عاضد رسید، سر شاور را بخواست و در سال 564 هجری قمری سر شاور را جهت عاضد فرستادند. (از تاریخ ابن اثیر ج 11 ص 129) (زامباور ص 150) (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاور
تصویر خاور
(دخترانه)
مشرق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باور
تصویر باور
(دخترانه و پسرانه)
مرز میان دو کشتزار (نگارش کردی: باوهر)، مجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی که باعث اعتقاد یایقین انسان می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادور
تصویر شادور
(دخترانه)
شادمان، خوشحال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارو
تصویر شارو
(پسرانه)
بازمانده یا پنهان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاوگ
تصویر شاوگ
(پسرانه)
نام پادشاه کوشان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
(پسرانه)
مشهور، نامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زاور
تصویر زاور
(پسرانه)
جرئت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاپور
تصویر شاپور
(پسرانه)
پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
با هم مشورت کردن، با هم کنکاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ وَ)
جایی در پارس: نی شابور از پارس است بشاور خوانند. (مجمل التواریخ والقصص ص 64). رجوع به بشاپور و نی شابور شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
مشورت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کنکاش کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تداول رأی و مشورت. (از متن اللغه). با یکدیگر مشاورت کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :... فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما... (قرآن 233/2)
لغت نامه دهخدا
(وو)
بمعنی حیله گری است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
محمد بن ابراهیم الصنعائی معروف به شاوری. از قراء است و در حدود سال 839 هجری قمریدرگذشته است. از اوست: فکاهه البصر و السمع فی معرفه القرأات السبع. (از معجم المؤلفین ج 8 ص 204)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاغور
تصویر شاغور
آبشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافر
تصویر شافر
ولگسار، کناره چوز، کناره زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکر
تصویر شاکر
سپاس دارنده، شکر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارو
تصویر شارو
پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخور
تصویر شاخور
صاحب شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاوی
تصویر شاوی
میرآب، گوسپندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهر
تصویر شاهر
مشهور، معروف، نامی، سرشناس
فرهنگ لغت هوشیار
قاضی، حاکم، دادرس در اصل این کلمه دادور بود بمعنی صاحبداد، پس به جهت تخفیف دال تانی را حذف کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاغر
تصویر شاغر
تهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور
تصویر باور
تصدیق سخن، قبول داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاور
تصویر تشاور
((تَ وُ))
با هم مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاعر
تصویر شاعر
چامه گو، چامه سرا، سراینده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرور
تصویر شرور
بد نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داور
تصویر داور
قاضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زاور
تصویر زاور
خدمت کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باور
تصویر باور
اعتماد، ایمان، یقین، عقیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاور
تصویر خاور
مشرق، شرق
فرهنگ واژه فارسی سره