سپیدی نرگس. (منتهی الارب). اما در تاج العروس و شرح قاموس و اقرب الموارد این کلمه به صورت جمع ’اشاهر’ و مفرد آن ’اشهر’ ضبط شده است و گویا مؤلف منتهی الارب را سهوی رخ داده است
سپیدی نرگس. (منتهی الارب). اما در تاج العروس و شرح قاموس و اقرب الموارد این کلمه به صورت جمع ’اشاهر’ و مفرد آن ’اشهر’ ضبط شده است و گویا مؤلف منتهی الارب را سهوی رخ داده است
مشهور. معروف. نامی. سرشناس: کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند این بدین معروف گردد وان بدان شاهر شود. منوچهری. ، تیغ و شمشیر کشیده. از نیام برآمده. آخته. خرج شاهراًسیفه، بیرون آمد شمشیر برکشیده: اندر صف مجادلت مذهب بر خصم تیغحجت تو شاهر. سوزنی
مشهور. معروف. نامی. سرشناس: کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کند این بدین معروف گردد وان بدان شاهر شود. منوچهری. ، تیغ و شمشیر کشیده. از نیام برآمده. آخته. خرج شاهراًسیفه، بیرون آمد شمشیر برکشیده: اندر صف مجادلت مذهب بر خصم تیغحجت تو شاهر. سوزنی
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
دهی از دهستان بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه. دارای 105 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه. دارای 105 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم) (آنندراج). دو رگ درشت گردن. شهرگ. (یادداشت مؤلف) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه فصادش کمر بندد بخون خویشتن تا شاهرگ دارد. تأثیر (از بهار عجم). وتین. ورید. ودج. فریصه. در تداول عامه گویند: تا شاهرگم می جنبد فلان کار را نخواهم کرد، یعنی تا زنده ام. اگر شاهرگم را بزنند فلان کار نکنم، بکردن آن کار هیچگاه تن درندهم. - پرشدن شاه رگهای کسی، سخت در غضب شدن. (یادداشت مؤلف)
رگ جان که بتازی حبل الورید گویند. (بهار عجم) (آنندراج). دو رگ درشت گردن. شهرگ. (یادداشت مؤلف) : مریض عشق چون نبضی که بندد تسمه فصادش کمر بندد بخون خویشتن تا شاهرگ دارد. تأثیر (از بهار عجم). وتین. ورید. ودج. فریصه. در تداول عامه گویند: تا شاهرگم می جنبد فلان کار را نخواهم کرد، یعنی تا زنده ام. اگر شاهرگم را بزنند فلان کار نکنم، بکردن آن کار هیچگاه تن درندهم. - پرشدن شاه رگهای کسی، سخت در غضب شدن. (یادداشت مؤلف)