جدول جو
جدول جو

معنی شانگهای - جستجوی لغت در جدول جو

شانگهای
شهر و بندر معروف چین (کیانگ سو) نزدیک مصب رود خانه یانگ لشه کیانگ در ساحل اقیانوس کبیر، دارای 204000 تن سکنه، مرکز مهم صنعتی (فلزسازی، مصنوعات شیمیایی و نساجی) است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وانگهی
تصویر وانگهی
پس از آن، از آن گذشته، به علاوه
فرهنگ فارسی عمید
یا کوکونور، ایالتی در شمال غربی چین، به وسعت 647500 هزار گز مربع و جمعیت 1676534 نفر، کرسی آن سینینگ، از جنوب غربی به تبت محدود است، بیشتر آن فلاتی مرتفع است، دریاچۀ کوکونور در آن قرار دارد، صادرات عمده اش پشم و پوست دباغی نشده است، این پهنه در حدود سال 1724م، تحت استیلای چین درآمد، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شامگاه،
- ابر شامگاهی، ابر که بوقت مغرب برآید، ابر که بوقت فروشدن خورشید و آغازیدن شب بر آسمان پیدا آید و ببارد:
همی نثار کند ابر شامگامی در
همی عبیر کند باد بامدادی آس،
منوچهری،
- نماز شامگاهی، نماز هنگام شام، نماز که بوقت مغرب خوانند، نماز که پس از فروشدن آفتاب و آغاز شدن شب خوانند:
نماز شامگاهی گشت صافی
ز روی آسمان ابر معکن،
منوچهری،
و رجوع به نماز شام شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
برگ مرکب شانه ای، نام برگچه هایی است که در دو طرف دم برگ اصلی و در امتداد و موازات آن قرارگیرند. چون: برگ گل سرخ و اقاقیا و گردو و غیره و بطور کلی نباتات تیره نخود و قسمتی از نباتات تیره گل سرخ دارای برگهای مرکب شانه ای میباشند. تعداد برگچه های آنها در گونه های مختلف متفاوت میباشد و در بعضی از گونه ها به یک و یا یک زوج تقلیل می یابد و برگهای مرکب شانه ای نیز ممکن است به برگهای مرکب جزء تقسیم گردند مانند انواع اکاسیا و جغجغه و شب خسب و غیره. این قبیل برگها را دوشانه ای مینامند. (از گیاه شناسی ثابتی ص 252)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به شبانگاه: اغتباق، افتحام، شراب شبانگاهی خوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
منقلای. پیشانی باشد... (سنگلاخ ورق 319). منغلای. پیشانی. جبهه، مقدمۀ لشکر. مقدمهالجیش. منقلای. (سنگلاخ ورق 319)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از شهرهای چین باشد و جمعیت آن 311600 تن و عده ای از مسلمانان در آنجا باشند، (از معجم المنجد)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سپس. (یادداشت مرحوم دهخدا). پس. پس از آن. بعد:
بدو گفت شیرین که دادم نخست
بده وانگهی جان من پیش تست.
فردوسی.
چرخش ز زرّ زرد کنی وانگهی در او
دندانۀ بلورین گردش فروکنی.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 129).
وانگهی بر طریق معذوری
خواست از شاه شهر دستوری.
نظامی.
وانگهی ترکتاز کرد به روم
درفکند آتشی در آن بر و بوم.
نظامی.
اول اندیشه وانگهی گفتار
پای بست آمده ست پس دیوار.
سعدی.
، وآنگاه. در آنوقت:
وانگهی فرزندگانت گازری سازد ز تو
شوید و کوبد ترا در زیر کوبین زرنک.
حکیم غمناک (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
وآنگهی گوئی من از شاه جهان شاکر نیم
گرنه ننگ آید ازین شه رخت رو بربند هین.
منوچهری.
، بعلاوه. علاوه بر این. از این گذشته. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وانگهی مرگ دسته جمعی بی مزه نیست. (هدایت، سایه روشن)
لغت نامه دهخدا
مغولی پیشانی پیشانی سپاه، پیشسپاه (مقدمه الجیش) پیشانی جبهه، مقدمه لشکر مقدمه الجیش. مغولی پیشسپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگهانی
تصویر وانگهانی
بعلاوه وانگی: (بانگ آمد نه ببیند از برون ونگهاین اندر آتواند رون) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگهان
تصویر وانگهان
بعلاوه وانگهی: (راستی پیش آریا خاموش کن وانگهان رحمت ببین و نوش کن) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وانگهی
تصویر وانگهی
آنگاه، وانگه: (فلسفه درسخن میامیزید وانگهی نام آن جدل منهیدا) (خاقانی)، بعلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مانگلای
تصویر مانگلای
((گَ))
پیشانی، جبهه، مقدمه لشکر، مقدمه الجیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وانگهی
تصویر وانگهی
در ضمن
فرهنگ واژه فارسی سره
ازاین گذشته، بعلاوه، وانگه
فرهنگ واژه مترادف متضاد