پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
پناه، زینهار، کلمه ای که هنگام ترس و وحشت و احساس خطر برای پناه جویی و کمک خواستن به کار برده می شود، برای مِثال به کمندی درم که ممکن نیست / رستگاری به الامان گفتن (سعدی۲ - ۵۳۶)
دهی از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، دارای 432 تن سکنه است، آب آن از رود خانه ماسال و چشمه و محصول آن پشم و لبنیات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن، و دارای 443 تن سکنه است، آب آن از نهر سنگ و محصول آن برنج، عسل، لبنیات و ابریشم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش، دارای 432 تن سکنه است، آب آن از رود خانه ماسال و چشمه و محصول آن پشم و لبنیات و عسل است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن، و دارای 443 تن سکنه است، آب آن از نهر سنگ و محصول آن برنج، عسل، لبنیات و ابریشم است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نوعی از مار بزرگ و عظیم باشد، (برهان)، مرکب از: شار + مار، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مار بزرگ، (رشیدی)، مار سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری) (سروری)، برغمان: شور مورند حسودانش اگر چه گه لاف شارمارند و نفربا نفر آمیخته اند، خاقانی، رجوع به شار در معنی بزرگ شود
نوعی از مار بزرگ و عظیم باشد، (برهان)، مرکب از: شار + مار، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، مار بزرگ، (رشیدی)، مار سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری) (سروری)، برغمان: شور مورند حسودانش اگر چه گه لاف شارمارند و نفربا نفر آمیخته اند، خاقانی، رجوع به شار در معنی بزرگ شود
بلوط، و آن اسم مملکتی بود که اریوک بر آن حکمران بود (سفر پیدایش 4:1-9). لکن قول مرجح آنست که در بابل سفلی بر رود فرات درمیانۀ آور و ارک واقع بود و از مکتوباتی که از آنجا بدست آمده مستفاد میشود که از بابل قدیم تر میباشد لکن آخر بابل بر آن تفوق یافت. (قاموس کتاب مقدس)
بلوط، و آن اسم مملکتی بود که اریوک بر آن حکمران بود (سفر پیدایش 4:1-9). لکن قول مرجح آنست که در بابل سفلی بر رود فرات درمیانۀ آور و ارک واقع بود و از مکتوباتی که از آنجا بدست آمده مستفاد میشود که از بابل قدیم تر میباشد لکن آخر بابل بر آن تفوق یافت. (قاموس کتاب مقدس)
ظاهراً مصحف شابهار، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام موضعی است که گروهی از گبران در آن توطن دارند، (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) (تحفه الاحباب اوبهی)، نام جایی و گروهی از گبران است، (سروری)، شاماز، (برهان قاطع)، این کلمه را در فرهنگها عموماً بمعنی جایی از گبران یا جای گبران نوشته اند و هیچیک شاهدی ندارند تنها در حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است: شامار نام جایگاه گروه گبران است، کلمه شامار از بیت منطقی رازی: همه کس صنما ترا پرستد و ما ازآتش دل آتش پرست شاماریم، چون وصفی ازبرای آتش پرست می نماید نه نام محلی، (از یادداشت مؤلف)
ظاهراً مصحف شابهار، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، نام موضعی است که گروهی از گبران در آن توطن دارند، (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری) (تحفه الاحباب اوبهی)، نام جایی و گروهی از گبران است، (سروری)، شاماز، (برهان قاطع)، این کلمه را در فرهنگها عموماً بمعنی جایی از گبران یا جای گبران نوشته اند و هیچیک شاهدی ندارند تنها در حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی آمده است: شامار نام جایگاه گروه گبران است، کلمه شامار از بیت منطقی رازی: همه کس صنما ترا پرستد و ما ازآتش دل آتش پرست شاماریم، چون وصفی ازبرای آتش پرست می نماید نه نام محلی، (از یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، دارای 365 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن حبوبات، توتون و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) دهی از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند، دارای 250 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات و پنبه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد، دارای 260 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان دینور بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان، دارای 365 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن حبوبات، توتون و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) دهی از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند، دارای 250 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات و پنبه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) دهی از بخش گوران شهرستان شاه آباد، دارای 260 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
بسیار و کثیر، (غیاث) (آنندراج)، فراوان، پر باشد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321)، پر و مملو، (غیاث) (آنندراج)، ظرفی باشد که پر چیزی کرده باشند از روغن و غیر آن، (فرهنگ اوبهی)، پر و انباشته، انباشتۀ تا لب و لبالب، (ناظم الاطباء)، نیک پر، لب ریز، مملو، ممتلی، لبالب، لب بلب، سرشار، لمالم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تهی نکرده بدم جام می هنوز از می که کرده بودم از خون دیده مالامال، زینبی (یادداشت ایضاً)، هنوز جام پر از می نگشته بود که گشت زخون دیدۀ من جام باده مالامال، خسروانی (از فرهنگ اوبهی)، هرکجا رزمگه تو بود از دشمن تو میل تا میل بود دشت ز خون مالامال، فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 214)، ترک مه دیدار دار و زلف عنبر بوی، بوی جام مالامال گیر و تحفۀ بستان ستان، فرخی، بید را سایه ایست میلامیل جوی را دیده ایست مالامال، ابوالفرج رونی، قرآن و اخبار از فضایل و مناقب ایشان مالامال است، (کتاب النقض ص 117)، روی دشت کارزار از خون خلق دشمنت همچو جیحون در بهاران سیل مالامال باد، سوزنی، صبح بنمود در آفاق جمال خیز پرکن قدحی مالامال، ؟ (از سندبادنامه ص 242)، و ساکنان شادیاخ را کؤوس طعن و ضرب مالامال چشانید، (جهانگشای جوینی)، و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مرالمذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود، (جهانگشای جوینی)، طاقت شیشۀ آب زلال مالامال محبت نیارد، (مجالس سعدی)، ملک معمور و گنج مالامال برکشد تخت را به گردون یال، اوحدی، سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی، حافظ، عرصۀ بزمگاه خالی ماند از حریفان و جام مالامال، حافظ، برکنار جویبارش کان بود انهار خلد جام مالامال بر کف ساقیان نازنین، امیدی، اما خمخانه های شاه زادگان سعادت انتما میرزا محمد جوکی و ... از شراب ناب مالامال است، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 17)، و رجوع به ماله و مال شود
بسیار و کثیر، (غیاث) (آنندراج)، فراوان، پر باشد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321)، پر و مملو، (غیاث) (آنندراج)، ظرفی باشد که پر چیزی کرده باشند از روغن و غیر آن، (فرهنگ اوبهی)، پر و انباشته، انباشتۀ تا لب و لبالب، (ناظم الاطباء)، نیک پر، لب ریز، مملو، ممتلی، لبالب، لب بلب، سرشار، لمالم، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تهی نکرده بدم جام می هنوز از می که کرده بودم از خون دیده مالامال، زینبی (یادداشت ایضاً)، هنوز جام پر از می نگشته بود که گشت زخون دیدۀ من جام باده مالامال، خسروانی (از فرهنگ اوبهی)، هرکجا رزمگه تو بود از دشمن تو میل تا میل بود دشت ز خون مالامال، فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 214)، ترک مه دیدار دار و زلف عنبر بوی، بوی جام مالامال گیر و تحفۀ بستان ستان، فرخی، بید را سایه ایست میلامیل جوی را دیده ایست مالامال، ابوالفرج رونی، قرآن و اخبار از فضایل و مناقب ایشان مالامال است، (کتاب النقض ص 117)، روی دشت کارزار از خون خلق دشمنت همچو جیحون در بهاران سیل مالامال باد، سوزنی، صبح بنمود در آفاق جمال خیز پرکن قدحی مالامال، ؟ (از سندبادنامه ص 242)، و ساکنان شادیاخ را کؤوس طعن و ضرب مالامال چشانید، (جهانگشای جوینی)، و چون ساقی قضا کاسات صبر طعم مرالمذاق غموم بر عموم مالامال متواتر و متوالی گردانیده بود، (جهانگشای جوینی)، طاقت شیشۀ آب زلال مالامال محبت نیارد، (مجالس سعدی)، ملک معمور و گنج مالامال برکشد تخت را به گردون یال، اوحدی، سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی، حافظ، عرصۀ بزمگاه خالی ماند از حریفان و جام مالامال، حافظ، برکنار جویبارش کان بود انهار خلد جام مالامال بر کف ساقیان نازنین، امیدی، اما خمخانه های شاه زادگان سعادت انتما میرزا محمد جوکی و ... از شراب ناب مالامال است، (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 17)، و رجوع به ماله و مال شود
از مفردات پزشکی و از گیاهانی است که سرشاخه اش در طب مورد استفاده است، (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 215)، فوتنج نهری، حبق التمساح، حبق الماء، کلمنتون، نعناع بری، قلمنت، قلمنتون
از مفردات پزشکی و از گیاهانی است که سرشاخه اش در طب مورد استفاده است، (کارآموزی داروسازی دکتر جنیدی ص 215)، فوتنج نهری، حبق التمساح، حبق الماء، کلمنتون، نعناع بری، قلمنت، قلمنتون
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد. عبدالغنی (از بهار عجم)
نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله: بمعنی خانه و مار، بمعنی شهوت است پس معنی ترکیبی آن خانه شهوت باشد. و چون تفرج و تماشای باغات شهوت را برمی انگیزاند بمجاز بمعنی باغ استعمال یافته است. (از بهار عجم) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) : ز باغ، زلف و رخ یار داده است فراغم که سنبل سیهش کم ز شاله مار نباشد. عبدالغنی (از بهار عجم)
ژان لورون دالامبر. فیلسوف و ریاضی دان معروف فرانسوی و از نویسندگان زبردست آن کشور. (1717-1783 میلادی). وی بسبب ’اصل دالامبر’ که یکی از پایه های علم مکانیک است و هم بواسطۀ همکاری با دیدرو در تدوین دایرهالمعارف نامش همیشه باقی است. دالامبر در نوامبر سال 1717 میلادی در پاریس تولد یافت. و کودکی بود سر راهی و بعدها معلوم گشت که زادن وی بر اثر رابطۀغیرشرعی مادام تنسن و شوالیه دتوش بوده است. دتوش بدون آنکه هویت خود را مشخص کند وسائل تحصیل دالامبررا در کالج مازارن زیر نظر ژانسنیست فراهم کرد. دالامبر ابتدا بعلم حقوق پرداخت و1738 میلادی بعنوان وکیل مدافع در کانون وکلاء پذیرفته شد. اما تن بدین کار نداد و بطب پرداخت و هنوز سالی نگذشته بود که بر آن شد که روی بعلم ریاضی آرد و یکباره بدان کار پردازد. در 1741 میلادی با پذیرفته شدن در آکادمی علوم کسب شهرت کرد و ظاهراً چندی بوده است که باین آکادمی رسائلی میفرستاده و از آن جمله رساله ای بنام: ’یادداشتی در حساب انتگرال’ بوده است. دالامبر در رسالۀ خود بنام ’یادداشتی در انکسار اجسام صلب’ اول کسی بود که بحث استدلالی پدیده ای را پیش کشید که از گذشت جسم صلبی از سیالی بسیالی غلیظتر در جهتی عمود بر سطح مجزاکننده آن دو حادث میشود. او در 1743 میلادی رسالۀ دینامیک خود راانتشار داد و پایۀ آن را بر اصلی گذارد که بعدها بنام ’اصل دالامبر’ معروف شد. در 1744 میلادی این اصل را در حرکت و تعادل سیالات بکار بست. همه مسائل این بحث قبلاً از طریق هندسه دانان در مواردی چند اما فرعی اندازه گرفته شده بود. این کشف او بتبع بعضی از محاسبات دیفرانسیل جزئی بود. در سال 1747 میلادی محاسبات جدیدی در بارۀ مسائل راجع به زه های با نوسان پیدا کرد. درسال 1754 مسألۀ تقدیم اعتدالین را پیش گرفت و حل کرد. در 1752 رساله ای در بارۀ مقاومت سیالات انتشار داد که حاوی نکات نو و محاسبات جدید نسبت بدان مسأله بود و نیز او را رسائل چندی در بارۀ انقلاب ثوابت است که همه مورد پذیرش آکادمی علوم قرار گرفته است. کمک دالامبر به دائره المعارف و به دیدرو و راهنمائی او در آن مبتنی بر سلسله کارهای معروفی است که در تاریخ علوم بنام او باقی میماند. غالب کارهای ریاضی مجلدات پس از همکاری دائره المعارف نیز از اوست. و نیز وی را بحث مفصلی در روشها و اصول علوم مختلف است که بسیار شایان توجه میباشد. دالامبر رساله ای در بارۀ موزیک علمی و عملی به سال 1779 انتشار داد. دالامبر زندگی خود را بواسطۀ کمبود وسائل و ذوق سادۀ خود با سادگی ادامه میداد و سالهای آخر عمر او بر اثر فوت مادموازل لپیناس که با او در منزل مادام دوفون آشناشده بود بسختی گذشت. این زن با لطف خاص دالامبر را در مرضی که به سال 1765 گرفته بود تیمارداری کرد و تاسال 1776 با او بزیست. از ابتداء آشنایی تا زمان مرگ میان او و این زن جز لطف و محبت چیزی نبود مرگ او عمیقاً در دالامبر اثر گذاشت. بعد از مرگ دوست عزیز خود ولتر به سال 1778 او رهبر قسمت فلسفی آکادمی شد وسرانجام در 29 اکتبر 1783 فرمان یافت
ژان لورون دالامبر. فیلسوف و ریاضی دان معروف فرانسوی و از نویسندگان زبردست آن کشور. (1717-1783 میلادی). وی بسبب ’اصل دالامبر’ که یکی از پایه های علم مکانیک است و هم بواسطۀ همکاری با دیدرو در تدوین دایرهالمعارف نامش همیشه باقی است. دالامبر در نوامبر سال 1717 میلادی در پاریس تولد یافت. و کودکی بود سر راهی و بعدها معلوم گشت که زادن وی بر اثر رابطۀغیرشرعی مادام تنسن و شوالیه دتوش بوده است. دتوش بدون آنکه هویت خود را مشخص کند وسائل تحصیل دالامبررا در کالج مازارن زیر نظر ژانسنیست فراهم کرد. دالامبر ابتدا بعلم حقوق پرداخت و1738 میلادی بعنوان وکیل مدافع در کانون وکلاء پذیرفته شد. اما تن بدین کار نداد و بطب پرداخت و هنوز سالی نگذشته بود که بر آن شد که روی بعلم ریاضی آرد و یکباره بدان کار پردازد. در 1741 میلادی با پذیرفته شدن در آکادمی علوم کسب شهرت کرد و ظاهراً چندی بوده است که باین آکادمی رسائلی میفرستاده و از آن جمله رساله ای بنام: ’یادداشتی در حساب انتگرال’ بوده است. دالامبر در رسالۀ خود بنام ’یادداشتی در انکسار اجسام صلب’ اول کسی بود که بحث استدلالی پدیده ای را پیش کشید که از گذشت جسم صلبی از سیالی بسیالی غلیظتر در جهتی عمود بر سطح مجزاکننده آن دو حادث میشود. او در 1743 میلادی رسالۀ دینامیک خود راانتشار داد و پایۀ آن را بر اصلی گذارد که بعدها بنام ’اصل دالامبر’ معروف شد. در 1744 میلادی این اصل را در حرکت و تعادل سیالات بکار بست. همه مسائل این بحث قبلاً از طریق هندسه دانان در مواردی چند اما فرعی اندازه گرفته شده بود. این کشف او بتبع بعضی از محاسبات دیفرانسیل جزئی بود. در سال 1747 میلادی محاسبات جدیدی در بارۀ مسائل راجع به زه های با نوسان پیدا کرد. درسال 1754 مسألۀ تقدیم اعتدالین را پیش گرفت و حل کرد. در 1752 رساله ای در بارۀ مقاومت سیالات انتشار داد که حاوی نکات نو و محاسبات جدید نسبت بدان مسأله بود و نیز او را رسائل چندی در بارۀ انقلاب ثوابت است که همه مورد پذیرش آکادمی علوم قرار گرفته است. کمک دالامبر به دائره المعارف و به دیدرو و راهنمائی او در آن مبتنی بر سلسله کارهای معروفی است که در تاریخ علوم بنام او باقی میماند. غالب کارهای ریاضی مجلدات پس از همکاری دائره المعارف نیز از اوست. و نیز وی را بحث مفصلی در روشها و اصول علوم مختلف است که بسیار شایان توجه میباشد. دالامبر رساله ای در بارۀ موزیک علمی و عملی به سال 1779 انتشار داد. دالامبر زندگی خود را بواسطۀ کمبود وسائل و ذوق سادۀ خود با سادگی ادامه میداد و سالهای آخر عمر او بر اثر فوت مادموازل لپیناس که با او در منزل مادام دوفون آشناشده بود بسختی گذشت. این زن با لطف خاص دالامبر را در مرضی که به سال 1765 گرفته بود تیمارداری کرد و تاسال 1776 با او بزیست. از ابتداء آشنایی تا زمان مرگ میان او و این زن جز لطف و محبت چیزی نبود مرگ او عمیقاً در دالامبر اثر گذاشت. بعد از مرگ دوست عزیز خود ولتر به سال 1778 او رهبر قسمت فلسفی آکادمی شد وسرانجام در 29 اکتبر 1783 فرمان یافت
دارای بالا، بلند، متعالی، باعلو، قدسنج، قامت سنج، آلت و وسیله ای که بدان اندازۀ قامت اشخاص را به دست آرند و معمولاً عبارت است از عمودی مدرج بدرجاتی که میزان ارتفاع را نشان میدهد و برپایه ای مسطح نهاده شده و آن کس را که خواهند ارتفاع قامتش را اندازه گیرند بر آن سطح قرار دهند و تخته ای را که بر میلۀ عمود نصب و متحرک است تا به انتهای میله بالا برند و پس از قرار گرفتن شخص مورد آزمایش فرود آرند بدان حد که درست بر فرق سر او مماس شود و درجۀ محاذی آن ارتفاع قامت وی را بنماید، رجوع به روان شناسی پرورشی دکتر سیاسی فصل اندازه گیری قد شود
دارای بالا، بلند، متعالی، باعلو، قدسنج، قامت سنج، آلت و وسیله ای که بدان اندازۀ قامت اشخاص را به دست آرند و معمولاً عبارت است از عمودی مدرج بدرجاتی که میزان ارتفاع را نشان میدهد و برپایه ای مسطح نهاده شده و آن کس را که خواهند ارتفاع قامتش را اندازه گیرند بر آن سطح قرار دهند و تخته ای را که بر میلۀ عمود نصب و متحرک است تا به انتهای میله بالا برند و پس از قرار گرفتن شخص مورد آزمایش فرود آرند بدان حد که درست بر فرق سر او مماس شود و درجۀ محاذی آن ارتفاع قامت وی را بنماید، رجوع به روان شناسی پرورشی دکتر سیاسی فصل اندازه گیری قد شود
ملک ماران، ماری است درازای دو بدست تا سه بدست، و بر سر او نشانی چون اکلیلی یعنی تاجی، و سر او تیز چون اکلیلی یعنی تاجی، و سر او تیز باشد و چشم او سرخ و لون او بسیاهی و زردی زند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
ملک ماران، ماری است درازای دو بدست تا سه بدست، و بر سر او نشانی چون اکلیلی یعنی تاجی، و سر او تیز چون اکلیلی یعنی تاجی، و سر او تیز باشد و چشم او سرخ و لون او بسیاهی و زردی زند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
پناه زینهار به دادم برس به فریادم برس زینهارخ پناه (کلمه ای که وقت نزول حوادث گویند) : (هرلحظه ها تفی بتو آواز میدهد کاین دامگه نه جای امانست الامان) (خاقانی) یاالامان گفتن، کلمه (الامان) را بر زبان راندن زینهار خواستن: بکمندی درم که ممکن نیست رستگاری بالامان گفتن، (سعدی) پناه، هنگام ترس و وحشت و تسلیم گفته میشود
بسیار کثیر فراوان، پر مملو لبالب: سبب ظاهری آن بود که ظرف طبیعت خلفا از باده غفلت و غرور مالامال و زیاده از حد اعتدال شده... فراوان، بسیار و کثیر، پر و مملو، لبریز، لبالب
بسیار کثیر فراوان، پر مملو لبالب: سبب ظاهری آن بود که ظرف طبیعت خلفا از باده غفلت و غرور مالامال و زیاده از حد اعتدال شده... فراوان، بسیار و کثیر، پر و مملو، لبریز، لبالب