جدول جو
جدول جو

معنی شاشپزون - جستجوی لغت در جدول جو

شاشپزون
از دهستان فیروزجاه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاش زدن
تصویر شاش زدن
نم زدن به چیزی
شاشیدن، میختن، گمیختن، ادرار کردن، میزیدن، شاشدن، گمیزیدن، چامیدن، گمیز کردن، شاریدن برای مثال نشست و سخن را همی خاش زد / ز آب دهن کوه را شاش زد (رودکی - ۵۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تسمه های سربی نازک به اندازه های مختلف که در چاپخانه لای سطرهای چیده شده می گذارند تا فاصلۀ مطلوب میان دو سطر پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ فارسی عمید
(خَ وَ دَ)
شاشیدن. خاصه شاشیدن موش و گربه به چیزی، شاشه زدن. ترشح و لعاب زدن:
نشست و سخن را همی خاش زد
زآب دهن کوه را شاش زد.
(رودکی).
رجوع به فرهنگ سروری، ذیل ’خس و خاش’ و احوال و اشعار رودکی سعید نفیسی ص 1097 و شاشه زدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شامپیون
تصویر شامپیون
پهلوان، مدافع و مبارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپرون
تصویر شاپرون
فرانسوی کلاه تگاوی (تگاو قیف)
فرهنگ لغت هوشیار
روسی اشپون را در دوات چینی (حروف چینی) میان دو واژه یا میان دو رده گذارند واتبند
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ))
سرب باریکی که در حروف چینی دستی میان هر دو سطر نهند تا فاصله مطلوب پیدا شود، واحد طول سطر
فرهنگ فارسی معین