جدول جو
جدول جو

معنی شاسیٔ - جستجوی لغت در جدول جو

شاسیٔ
(سِءْ)
سخت و درشت. (منتهی الارب ذیل ش س ء). الجاسی ٔ الغلیظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاسی
تصویر شاسی
چهارچوبه، قاب، آهن بندی زیر اتومبیل که قسمت های دیگر روی آن قرار می گیرد، در کشاورزی گلخانۀ زیرزمینی با سقف شیشه ای که به منظور تهیۀ نشا و زیاد کردن قلمه و نیز نگهداری گیاهان در زمستان به کار می رود، در موسیقی شستی، در هنر عکاسی قاب چهارگوشه ای که فیلم های تخت عکاسی را در آن نگاه می دارند و به مانع رسیدن نور به فیلم می شود
فرهنگ فارسی عمید
(سِءْ)
خاسی. سگ و خوک رانده و دور داشته شده که نگذارند آنها را تا نزدیک مردم آیند. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، خاسئین. خاسئون: کونوا قرده خاسئین. (قرآن 165/7).
بی نظیر و بدل آن بود که گشتند بقهر
عمرو عنتر بسر تیغش خاسی و حسیر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سِءْ)
گرفته: یقال نفسی طاسئهٌ، یعنی دل من گرفته است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مرکب از شا مخفف شاه و سیاه مخفف سیاه، لقبی بود که بمزاح به مرحوم سیدعبداﷲ بهبهانی در دورۀ اول مجلس می داده اند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِءْ)
بغض کننده و برخی گویند بغض آمیخته با دشمنی و کج خلقی باشد. (از اقرب الموارد). بغض دارنده در حق کسی. (فرهنگ نظام). دشمن. دشمن دارنده. قوله تعالی: ان ّ شانئک هو الابتر. (قرآن 3/108)
لغت نامه دهخدا
(طِ ءْ)
کرانۀ رود. (ترجمان علامۀ جرجانی تهذیب عادل بن علی) : شاطی ٔ الوادی، کرانۀ رودبار. (منتهی الارب) : الشاطی ٔ من النهر، شطه و ساحله و فی الصحاح تقول ’شاطی ٔ الاودیه و لاتجمع’. (اقرب الموارد) ، شاطی ٔ البحر، کنارۀدریا. ساحله. ج، شواطی ٔ و شطآن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِءْ)
بی باک. (منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه در گفتار و کردار بی پروا باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِءْ)
اسم فاعل است از نساء. (معجم متن اللغه). رجوع به نساء شود، فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فربه از انسان و حیوان. (اقرب الموارد) (المنجد). مقابل لاغر و نحیف. ج، نساءه
لغت نامه دهخدا
قاب، (در عکاسی) قید عکاسی و آن قابی است که شیشۀ عکس و کاغذ حساس را در آن جای دهند تا بر اثر تابش نور تصویر به دست آید، (در چاپ) شستی، (در اتومبیل) قاب و اسکلت و استخوان بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل روی آن جای دارد
لغت نامه دهخدا
قاب و اسکلت بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل بر روی آن جای دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاسی
تصویر شاسی
چهارچوب، قاب، اسکلت اصلی اتومبیل که بخش های دیگر روی آن سوار می شود
فرهنگ فارسی معین
اتومبیل بی اطاق، اسکلت بندی، چارچوب، چارچوبه، قاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد