خاسی. سگ و خوک رانده و دور داشته شده که نگذارند آنها را تا نزدیک مردم آیند. (آنندراج) (اقرب الموارد) (منتهی الارب). ج، خاسئین. خاسئون: کونوا قرده خاسئین. (قرآن 165/7). بی نظیر و بدل آن بود که گشتند بقهر عمرو عنتر بسر تیغش خاسی و حسیر. ناصرخسرو
اسم فاعل است از نساء. (معجم متن اللغه). رجوع به نساء شود، فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فربه از انسان و حیوان. (اقرب الموارد) (المنجد). مقابل لاغر و نحیف. ج، نَسَاءَه