مرکز آروندیسمان سون - ئه - رلوار، واقع در ملتقای رودخانه های ارکونس و سمانس که برود لوار می ریزد: دارای 3300 تن جمعیت است. دامداری و دامپروری و مرغداری و چینی سازی و صنایع ذوب فلزات آن معروف است
مرکز آروندیسمان سون - ئه - رلوار، واقع در ملتقای رودخانه های اَرکونس و سمانس که برود لوار می ریزد: دارای 3300 تن جمعیت است. دامداری و دامپروری و مرغداری و چینی سازی و صنایع ذوب فلزات آن معروف است
شائول. نام پولس طرسوسی در زبان عبری باشد و او یکی از حواریان ممتازقبایل بود. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به پولس شود شائول. لاوی از بنی قهات است. (اول تواریخ ایام 6: 24) (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به قهات و نیز رجوع به لاوی شود
شائول. نام پولس طرسوسی در زبان عبری باشد و او یکی از حواریان ممتازقبایل بود. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به پولس شود شائول. لاوی از بنی قهات است. (اول تواریخ ایام 6: 24) (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به قهات و نیز رجوع به لاوی شود
شیر بیشه ای که دندانهای وی درهم آمده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کودک پر بدن. تازه جوان. (منتهی الارب). کودکی که در ناز و نعمت پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء). پسرکی که از نعمت و جوانی سرشار باشد. (اقرب الموارد)
شیر بیشه ای که دندانهای وی درهم آمده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کودک پر بدن. تازه جوان. (منتهی الارب). کودکی که در ناز و نعمت پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء). پسرکی که از نعمت و جوانی سرشار باشد. (اقرب الموارد)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 14هزارگزی جنوب ملایر، بر کنارۀ غربی جادۀ شوسۀ ملایر به بروجرد، در جلگۀ معتدل هوای مالاریاخیزی واقع است و 278تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات دیم و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی آنان قالی بافی است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ص 450)
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر که در 14هزارگزی جنوب ملایر، بر کنارۀ غربی جادۀ شوسۀ ملایر به بروجرد، در جلگۀ معتدل هوای مالاریاخیزی واقع است و 278تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات دیم و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی آنان قالی بافی است، راه اتومبیل رو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ص 450)
یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان نیشابور است، این دهستان در دامنۀ جنوبی کوه بینالود و شمال شوسۀ عمومی تهران مشهد واقع و دارای هوایی معتدل است، قری و قصبات آن عموماً ییلاقی و تفرجگاه شهرنشینان می باشد، از 22 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و مجموع سکنۀ آن در حدود 6811 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان نیشابور است، این دهستان در دامنۀ جنوبی کوه بینالود و شمال شوسۀ عمومی تهران مشهد واقع و دارای هوایی معتدل است، قری و قصبات آن عموماً ییلاقی و تفرجگاه شهرنشینان می باشد، از 22 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و مجموع سکنۀ آن در حدود 6811 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
چوبی به اندازۀ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، رسنی است بر یکسر آن گلوله ای از آهن و مانند آن بنایان را، گلوله ای از سنگ یا برنج و آهن بقدر گردکان که ریسمان بدان بندند و بنایان از فراز دیواری که در کار بنا کردند فروگذارند تا براستای آن ریسمان کجی و برآمدگی دوش دیوار از آن معلوم کنند، (از بهار عجم) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام)، گلوله ای است از برنج و آهن و سنگ بریسمان آویخته که معماران کجی و راستی دیوار بدان معلوم کنند، (از غیاث)، سنگ بنایان که بدان راستی دیوار معلوم نمایند ریسمانی است که دریک سر او چیزی ثقیل بندند و برابر دیواری که در کاربنا کردنند فروگذارند: تا دیوار دل بیقرارت جهت ساختن طاق و درگاه مانند شاقول پیوسته سرنگون آویخته، (رفیع واعظ در ابواب الجنان از آنندراج)، چو شاقولش این رنگ ناریخته دل من بمویی است آویخته، طاهروحید (از آنندراج)، گلولۀ فلزی یا سنگی بریسمان کرده که از گونیا بیاویزند تا بدان هنگام حرکت دادن گونیا بر سطح زمین همواری زمین معلوم کنند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، شاغولی، شاهول، (حبیش تفلیسی)، فادن، چون علاقه بدست گیرند (از اصطرلاب) شاقولی در میان باریک بندند و از زیر عروه فروگذارند، (یادداشت مؤلف از رسالۀ خطی)، نرۀ مرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آلت تناسل مرد، (لسان العرب) (از اقرب الموارد)
چوبی به اندازۀ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری زمین معلوم گردانند، (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، رسنی است بر یکسر آن گلوله ای از آهن و مانند آن بنایان را، گلوله ای از سنگ یا برنج و آهن بقدر گردکان که ریسمان بدان بندند و بنایان از فراز دیواری که در کار بنا کردند فروگذارند تا براستای آن ریسمان کجی و برآمدگی دوش دیوار از آن معلوم کنند، (از بهار عجم) (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام)، گلوله ای است از برنج و آهن و سنگ بریسمان آویخته که معماران کجی و راستی دیوار بدان معلوم کنند، (از غیاث)، سنگ بنایان که بدان راستی دیوار معلوم نمایند ریسمانی است که دریک سر او چیزی ثقیل بندند و برابر دیواری که در کاربنا کردنند فروگذارند: تا دیوار دل بیقرارت جهت ساختن طاق و درگاه مانند شاقول پیوسته سرنگون آویخته، (رفیع واعظ در ابواب الجنان از آنندراج)، چو شاقولش این رنگ ناریخته دل من بمویی است آویخته، طاهروحید (از آنندراج)، گلولۀ فلزی یا سنگی بریسمان کرده که از گونیا بیاویزند تا بدان هنگام حرکت دادن گونیا بر سطح زمین همواری زمین معلوم کنند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، شاغولی، شاهول، (حبیش تفلیسی)، فادن، چون علاقه بدست گیرند (از اصطرلاب) شاقولی در میان باریک بندند و از زیر عروه فروگذارند، (یادداشت مؤلف از رسالۀ خطی)، نرۀ مرد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آلت تناسل مرد، (لسان العرب) (از اقرب الموارد)
به معنی شزب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باریک میان شدن اسب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). لاغر و باریک گردیدن. (آنندراج). رجوع به شزیب شود، درشت شدن جای. (آنندراج). رجوع به شزب شود، خشک شدن شاخ و پژمریدن. (آنندراج). رجوع به شزیب شود
به معنی شَزب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باریک میان شدن اسب. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). لاغر و باریک گردیدن. (آنندراج). رجوع به شزیب شود، درشت شدن جای. (آنندراج). رجوع به شزب شود، خشک شدن شاخ و پژمریدن. (آنندراج). رجوع به شزیب شود