به معنی زنبر و آن تخته ای باشد که بر هر دو سر آن دسته ای از چوب تعبیه کنندو بر آن گل و خاک کشند، در شرفنامه به معنی منقل آمده است. (از آنندراج) (غیاث اللغات)
به معنی زنبر و آن تخته ای باشد که بر هر دو سر آن دسته ای از چوب تعبیه کنندو بر آن گل و خاک کشند، در شرفنامه به معنی منقل آمده است. (از آنندراج) (غیاث اللغات)
شارک، سارو، صاروج، (از فرهنگ جهانگیری ذیل سارو)، نام جانوری است سیاه رنگ که در هندوستان پیدا شود و مانند طوطی سخن گوید، (فرهنگ جهانگیری ذیل سارو)، بمعنی شارک است که جانور سخن گوی باشد، (برهان)، رجوع به شارک شود
شارک، سارو، صاروج، (از فرهنگ جهانگیری ذیل سارو)، نام جانوری است سیاه رنگ که در هندوستان پیدا شود و مانند طوطی سخن گوید، (فرهنگ جهانگیری ذیل سارو)، بمعنی شارک است که جانور سخن گوی باشد، (برهان)، رجوع به شارک شود
اسم هندی بیخی است شبیه به تربد و طعمش بی حدت و ذیمقراطیس گوید در اول گرم و خشک و مسهل بلغم مائی و جهت امراض بارده نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ابوریحان در صیدنه آرد: رازی گوید آن به تربد مشابهت دارد و بر این زیاده نکرده است
اسم هندی بیخی است شبیه به تربد و طعمش بی حدت و ذیمقراطیس گوید در اول گرم و خشک و مسهل بلغم مائی و جهت امراض بارده نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ابوریحان در صیدنه آرد: رازی گوید آن به تربد مشابهت دارد و بر این زیاده نکرده است
صاروج، (اقرب الموارد)، (المعرب جوالیقی ص 209و 215)، صاروج است، (فهرست مخزن الادویه)، در لسان از ابن سیده آمده: و آن به فارسی ’جاروف’ است معرب شده و ’صاروج’ گفته شده است و چه بسا ’شاروق’ گفته شود و ’صرّجها به’ یعنی ’طلاها’ و چه بسا ’شرقه’ گویند، (المعرب جوالیقی چ قاهره، حاشیۀ ص 213)، آهک با خاکستر و مانند آن آمیخته، (منتهی الارب)، چارو، سارو، ساروج، رجوع به چارو شود
صاروج، (اقرب الموارد)، (المعرب جوالیقی ص 209و 215)، صاروج است، (فهرست مخزن الادویه)، در لسان از ابن سیده آمده: و آن به فارسی ’جاروف’ است معرب شده و ’صاروج’ گفته شده است و چه بسا ’شاروق’ گفته شود و ’صرّجها به’ یعنی ’طلاها’ و چه بسا ’شرقه’ گویند، (المعرب جوالیقی چ قاهره، حاشیۀ ص 213)، آهک با خاکستر و مانند آن آمیخته، (منتهی الارب)، چارو، سارو، ساروج، رجوع به چارو شود
مرکز آروندیسمان سون - ئه - رلوار، واقع در ملتقای رودخانه های ارکونس و سمانس که برود لوار می ریزد: دارای 3300 تن جمعیت است. دامداری و دامپروری و مرغداری و چینی سازی و صنایع ذوب فلزات آن معروف است
مرکز آروندیسمان سون - ئه - رلوار، واقع در ملتقای رودخانه های اَرکونس و سمانس که برود لوار می ریزد: دارای 3300 تن جمعیت است. دامداری و دامپروری و مرغداری و چینی سازی و صنایع ذوب فلزات آن معروف است
بمعنی دریاچۀ بزرگ، نام دو دریاچه است بمغولستان شرقی: یکی که قولون نور نیز نامیده شده است نزدیک حدود سیبریه و در 49 درجه عرض شمالی واقع ومحیط آن 290هزار گزست. نهر کرولن از جنوب و نهر خلقه کول از جانب مشرق در آن ریزد. نهر آرغون این دریاچه را بمنزلۀ پائی است و از شمال به رود آمور میریزد. و دریاچۀ دیگر در گوشۀ جنوب شرقی مغولستان و 350هزارگزی پکن واقع است و محیط آن 65هزار گز باشد. آب آن شور است و ماهی بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی) نام ناحیه ای است در کشور اردن، (از اعلام المنجد) نام شهری است در فلسطین، (از اعلام المنجد)
بمعنی دریاچۀ بزرگ، نام دو دریاچه است بمغولستان شرقی: یکی که قولون نور نیز نامیده شده است نزدیک حدود سیبریه و در 49 درجه عرض شمالی واقع ومحیط آن 290هزار گزست. نهر کرولن از جنوب و نهر خلقه کول از جانب مشرق در آن ریزد. نهر آرغون این دریاچه را بمنزلۀ پائی است و از شمال به رود آمور میریزد. و دریاچۀ دیگر در گوشۀ جنوب شرقی مغولستان و 350هزارگزی پکن واقع است و محیط آن 65هزار گز باشد. آب آن شور است و ماهی بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی) نام ناحیه ای است در کشور اردن، (از اعلام المنجد) نام شهری است در فلسطین، (از اعلام المنجد)