بمعنی منزل نیکو، و اسم یکی از شهرهای شمعون است که در جنوب واقع بود و دور نیست که درمحل مخروبه که فعلاً آن را شریع گویند و بشمال غربی بئر شبع می باشد واقع بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
بمعنی منزل نیکو، و اسم یکی از شهرهای شمعون است که در جنوب واقع بود و دور نیست که درمحل مخروبه که فعلاً آن را شریع گویند و بشمال غربی بئر شبع می باشد واقع بوده است. (قاموس کتاب مقدس)
پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده، شادوان، شاروان، شادربان، برای مثال برو ببین که چه زیبا کشیده دست بهار / ز گونه گونه در اطراف باغ شادروان (کمال الدین اسماعیل - ۷۷) پیشگاه کاخ و بارگاه، فرش و بساط گران مایه، سد و بندی که بر رود و نهر می بندند، منبع آب که دارای حوض و فواره باشد شادروان مروارید: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو شادروان مروارید گفتی / لبش گفتی که مروارید سفتی (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده، شادُوان، شاروان، شادُربان، برای مِثال برو ببین که چه زیبا کشیده دست بهار / ز گونه گونه در اطراف باغ شادروان (کمال الدین اسماعیل - ۷۷) پیشگاه کاخ و بارگاه، فرش و بساط گران مایه، سد و بندی که بر رود و نهر می بندند، منبع آب که دارای حوض و فواره باشد شادُروان مروارید: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مِثال چو شادُروان مروارید گفتی / لبش گفتی که مروارید سُفتی (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین، ریختن پیاپی آب از بالا به پایین شاشیدن، چامیدن، میختن، ادرار کردن، شاشدن، شاش زدن، گمیز کردن، میزیدن، گمیختن، گمیزیدن
سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین، ریختن پیاپی آب از بالا به پایین شاشیدن، چامیدَن، میختَن، اِدرار کَردَن، شاشِدَن، شاش زَدَن، گُمیز کَردَن، میزیدَن، گُمیختَن، گُمیزیدَن
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
بمعنی دریاچۀ بزرگ، نام دو دریاچه است بمغولستان شرقی: یکی که قولون نور نیز نامیده شده است نزدیک حدود سیبریه و در 49 درجه عرض شمالی واقع ومحیط آن 290هزار گزست. نهر کرولن از جنوب و نهر خلقه کول از جانب مشرق در آن ریزد. نهر آرغون این دریاچه را بمنزلۀ پائی است و از شمال به رود آمور میریزد. و دریاچۀ دیگر در گوشۀ جنوب شرقی مغولستان و 350هزارگزی پکن واقع است و محیط آن 65هزار گز باشد. آب آن شور است و ماهی بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی) نام ناحیه ای است در کشور اردن، (از اعلام المنجد) نام شهری است در فلسطین، (از اعلام المنجد)
بمعنی دریاچۀ بزرگ، نام دو دریاچه است بمغولستان شرقی: یکی که قولون نور نیز نامیده شده است نزدیک حدود سیبریه و در 49 درجه عرض شمالی واقع ومحیط آن 290هزار گزست. نهر کرولن از جنوب و نهر خلقه کول از جانب مشرق در آن ریزد. نهر آرغون این دریاچه را بمنزلۀ پائی است و از شمال به رود آمور میریزد. و دریاچۀ دیگر در گوشۀ جنوب شرقی مغولستان و 350هزارگزی پکن واقع است و محیط آن 65هزار گز باشد. آب آن شور است و ماهی بسیار دارد. (قاموس الاعلام ترکی) نام ناحیه ای است در کشور اردن، (از اعلام المنجد) نام شهری است در فلسطین، (از اعلام المنجد)
مخفف شادروان است که پردۀ بزرگ و شامیانه باشد. (برهان) : یکی خسروی شاروان گونه گون درازاش میدان اسپی فزون. (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 94). کت و خیمه و خرگه وشاروان ز هر گونه چندان که ده کاروان. (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 199). ، (ر) {{صفت مرکّب}} مخفف شادروان بود. (فرهنگ جهانگیری)
مخفف شادروان است که پردۀ بزرگ و شامیانه باشد. (برهان) : یکی خسروی شاروان گونه گون درازاش میدان اسپی فزون. (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 94). کت و خیمه و خرگه وشاروان ز هر گونه چندان که ده کاروان. (گرشاسب نامه چ حبیب یغمائی ص 199). ، (رَ) {{صِفَتِ مُرَکَّب}} مخفف شادروان بود. (فرهنگ جهانگیری)
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس