- شارع
- طریق، راه بزرگ، راهنما
معنی شارع - جستجوی لغت در جدول جو
- شارع
- مفرد واژۀ شوارع، راه بزرگ، شاه راه، راه راست، خیابان، صاحب شرع، راهنما
شارع عام: راه و کوچه ای که همه کس از آن عبور کنند
شارع مقدس: پیغمبر اسلام
- شارع ((رِ))
- آورنده دین
- شارع
- راه، خیابان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث شارع لب خیابان خانه لب خیابان، دم فرود ستاره نزدیک به فرود
مشرع ها، جاهای ورود به آب، جاهای آب خوردن، جمع واژۀ مشرع
راهها
خیکچه، چابکدست زن، شتر فراخ گام ماده
کشاورز
چامه گو، چامه سرا، سراینده
آنکه در فضل تمام و کمال باشد
کشتکار، کشاورز، برزگر
زره پوش
رواک زندک آشکارا بون هنباز (سهم مشترک)
ظاهر و فاش و آشکارا، منتشر و معروف
قبیح کننده، زشت کننده
بعید، دور
جمع شریعه، کیش ها دینکردها
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
هیئت، لباس
پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
فرانسوی دلبری دلربایی دلارایی، ارژن درخت ارژن
شریانی است ضخیم که خون را از قلب به سر رساند رگ کردن حبل الورید
پارسی تازی گشته سارک سارو سار ازپرندگان پرنده ایست سیاه رنگ سارک ساری شارو
طالع، بر آینده، روشن، تابان
ترکی دستار پیر چون شترماده، کهنه چون پیکان چون می درخم کسی که به زودی مشهور گردد، قدیم کهن: سهم شارف خمر شارف، جمع شرف شرف شروف و شرف
ترکی دستار
نمایندگی، مقدار برق یک دستگاه، قوه باطری
گریزان گریزپای، سرگردان، آواره بی خانمان، سرکش نافرمان سرکش، جمع شرد
جوان
بیان کننده، مفسر، مبین، روشن کننده
آشامنده، نوشنده، سبیل