بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبۀ پنبه آکنده و جامۀسطبر کار یمن است. (انجمن آرای ناصری) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار باشد دمی بزیرم شادیچه چون نهالیچه. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری). تا گل از شادیچۀ رومی برون آمد به باغ زندوافش همچو اسقف زندخوان آمد پدید. سراج سکزی (از انجمن آرای ناصری)
بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبۀ پنبه آکنده و جامۀسطبر کار یمن است. (انجمن آرای ناصری) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار باشد دمی بزیرم شادیچه چون نهالیچه. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری). تا گل از شادیچۀ رومی برون آمد به باغ زندوافش همچو اسقف زندخوان آمد پدید. سراج سکزی (از انجمن آرای ناصری)
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مِثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک