جدول جو
جدول جو

معنی شادرلی - جستجوی لغت در جدول جو

شادرلی
یکی از طوایف کرد شیعی مذهب. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 120)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهقلی
تصویر شاهقلی
(پسرانه)
غلام شاه، شاه (فارسی) + قلی (ترکی)، نام نقاش معروف ایرانی در زمان صفویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نادعلی
تصویر نادعلی
(پسرانه)
علی را بخوان، نام دعایی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادلی
تصویر شادلی
(پسرانه)
نام چندتن از بزرگان عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادعلی
تصویر دادعلی
(پسرانه)
داد (فارسی) + علی (عربی)، آنکه عدل و دادی چون علی (ع) دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادعلی
تصویر رادعلی
(پسرانه)
راد (فارسی) + علی (عربی) علی جوانمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادروز
تصویر شادروز
(دخترانه)
نیکروز، خوشبخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادپری
تصویر شادپری
(دخترانه)
پری شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
شاگرد بودن و آموختن علم یا هنر یا کار نزد استاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادرسی
تصویر دادرسی
به داد کسی رسیدن، به دادخواهی دادخواه رسیدگی کردن، محاکمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادروز
تصویر شادروز
نیک روز، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
تری و تازگی، طراوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
مرکز کمون ئن از آروندیسمان شاتو - تیری، واقع در ساحل رودمارن، دارای 1650 تن جمعیت است، معادن سنگ گچ و سنگ آهک دارد
لغت نامه دهخدا
(دِ)
سیدالقطب الامام علی الادریسی الشادلی، مکنی به ابوالحسن استاد فرقۀ شاذلیه. رجوع به شاذلی و شاذلیه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ لی / لی ی)
منسوب است به قریۀ شادله. رجوع به شادله و شاذلی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شاددل بودن:
خار غم در ره پس شاددلی ممکن نیست
کاژدها حاصر و من گنج گهر باز کنم.
خاقانی.
رجوع به شاد دل شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دیهی است از دهستان رادکان بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در 97 هزارگزی شمال باختری مشهد و 2 هزارگزی شمال خاوری رادکان. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل است، 104 تن سکنه دارد. ازآب رودخانه مشروب میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی آن زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
شاگرد بودن تلمذ تعلم، شاگردانه شاگردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادرود
تصویر شادرود
هاله خرمن ماه، فرش، تخت پادشاهی، پرده ایست از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاح حقه بازی، شخص موهومی که حقه باز بدو دستور دهد تا عملیات محیر العقول کند مثلا بتوسط او آب از سوراخ های ریز اطراف سماور مخصوص جاری کند و چون دستور دهد آب قطع شود، (حقه بازی) حقه مخصوصی که حقه بازان با آن عملیات محقر العقول انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادرسی
تصویر دادرسی
به داد مظلوم رسیدن، رسیدگی به دادخواهی دادخواه، محاکمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
طراوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دادرسی
تصویر دادرسی
احقاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
Discipleship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
Joviality, Cheerfulness, Cheeriness, Friskiness, Mirthfulness, Joyfulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
ученичество
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
веселость , игривость , весёлость , радость , радостность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
Jüngerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
Fröhlichkeit, Lebhaftigkeit, Glücklichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
учнівство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
веселощі , грайливість , життєрадісність , радість , радісність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
uczniostwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
wesołość, żywotność, radość
دیکشنری فارسی به لهستانی