جدول جو
جدول جو

معنی شاترسون - جستجوی لغت در جدول جو

شاترسون
(تَ)
قسمی گیاه که در کوه البرز و در حوالی کاشان یافت میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
(پسرانه)
شاه دوست، شاه + سون (به نیکی تعریف کننده)، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایرسون
تصویر ایرسون
طلق، زرورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شارسان
تصویر شارسان
شهرستان، برای مثال برآورد پرمایه ده شارسان / شد آن شارسان ها کنون خارسان (فردوسی۲ - ۱۹۰۸)، یکی شارسانی برآورد شاه / پر از برزن و کوی و بازارگاه (فردوسی۵/۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
در دورۀ صفویه، قبایل حامی شاه، در دورۀ صفویه، سربازان مخصوص شاه، از ایل های بزرگ ایران که در حدود تبریز و اردبیل و قزوین سکنی دارند، هر یک از اعضای ایل شاهسون، شاه دوست، دوستدار شاه
فرهنگ فارسی عمید
(شُ تُ)
دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سُ وَ)
دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش مرکزی ورزقان شهرستان اهر. دارای 148 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام کتابی است از فرزانه بهرام بن فرهاد پارسی که موسوم است به چهار چمن، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، و رجوع به شارستان و شارستان چهارچمن شود
لغت نامه دهخدا
باغی بزرگ در دومنزلی اورگنج به خوارزم دیده شده بدین نام یعنی چارچمن که از هر خیابانی که می رفتی به حوضی رسیدی و باز چهار خیابان دیگر و بدین صورت تا آخر، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، و رجوع به چارچمن شود
لغت نامه دهخدا
مخفف شارستان، شهرستان، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) :
برآورد پرمایه ده شارسان
شد آن شارسانها کنون خارسان،
فردوسی،
ز داد و دهش وز خرید و فروخت
تو گفتی همی شارسان برفروخت،
فردوسی،
پس بیش مشنو آن سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست،
ناصرخسرو،
در مدینه ی علم ایزد جغدکان را جای نیست
جغدکان از شارسانها قصد زی ویران کنند،
ناصرخسرو،
، کوشک و عمارتی را گویند که بر چهار سوی آن بساتین باشد، (از انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، و رجوع به شارستان شود
لغت نامه دهخدا
دیهی کوچک است ازدهستان مرکزی بخش خوسف از شهرستان بیرجند، در 25 هزارگزی جنوب خاوری خوسف واقع است، جلگه و آب و هوای آن گرمسیری و سکنۀ آن 28 تن است، آب آن از قنات و محصولات عمده آن پنبه و غلات و شغل اهالی آن زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
کنگرۀ شاتیون، کنگره ای که از 5 فوریه تا 18 مارس 1814 میلادی بین متحدین و ناپلئون در موقع جنگلهای فرانسه در شاتیون - سور - سن تشکیل یافت و به عقد اتحادی منجر نشد
لغت نامه دهخدا
(یُ)
کمون سن از آورندیسمان سو دارای 12500 تن جمعیت و مرکز استخراج سنگهای ساختمانی است
لغت نامه دهخدا
(تِ سُ)
شهری است در اتازونی واقع در ایالت نیوجرزی دارای 145000 تن سکنه و صنعت ابریشم بافی دارد
لغت نامه دهخدا
به یونانی طلق و زرورق و بشیرازی برقک خوانند، (آنندراج) (برهان) (هفت قلزم)، طلق باشدو آنرا در شیراز برفک گویند و بهندی بهترک گویند، (جهانگیری)، بیونانی ائریکسون گویند (اشتینگاس) (حاشیه برهان قاطع چ معین)، رجوع به الفاظالادویه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ)
در ترکی یعنی شاه پرست و شاه دوست. مرکب: از شاه فارسی و ’سون’ ترکی. و این نام را شاه عباس بر فوجی از سپاهیان گذاشت که خاصۀ خود بود و فرمان داد هر ایلی که خواهد نام خود را برداشته باین ایل تازه درآید و این نام بر خود نهد و با آنها در بهرۀ عنایات شاهی شریک باشد. گویند در همان روز اولی که این حکم را کرد ده هزار نفر در آن داخل شدند. (ناظم الاطباء). نام عده ای از قبایل ترک ساکن ایران است که اکنون باید آنها را ترک نامید. معنی این کلمه دوستداران شاه است. شاه عباس اول پس از تسلط بر قبایل ترک عده ای از قبایل مختلف ترک را دعوت کرد که در گروه جدیدی شرکت کنند و نام قزلباش را به آنها داد که به شاهسون نامیده شده اند. در دوران حکومت صفویه بدست این گروه کارهای بسیار بزرگی از آنجمله نگهداری فرمانروایان صفویه برآمد و روزگاری نیز عده آنها به صد هزار خانوار بالغ گردید ولی بتدریج از تعداد ایشان کاسته شد. در بعضی از مراجع آمده است که تأسیس این گروه بدست پدر شاه عباس بوده است نه خود شاه عباس و این عده در دستۀ طرفداران و فدائیان و غلامان خاندان صفویه بودند و در ترویج و گسترش عقائد مذهبی صفویه بسیار مؤثر بوده اند. (از دائره المعارف اسلامی)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ وَ)
تیره ای ازشعبه جبارۀ ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفۀ جباره شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نوعی از سنا (سنای چهارصد نفره) مؤسّس در آتن، توسط ’سولون’ که بجای آن ’کلیستن’ مجالس پانصد نفره را برقرار کرد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اسپندان، و آن تخمی است بغایت ریزه که آن را خردل میگویند. (برهان) ، سپند سوختن، و آن تخمی باشد که بجهت دفع چشم زخم بر آتش ریزند. (برهان). اسفند. اسپند، بجای تای منقوط با شین (فاشرسین) هم آمده است. (برهان). رجوع به فاشرسین و فاترشین و فاتوسین شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
یونانی خصیه الثعلب است. (مخزن الادویه). خصی الثعلب. (منتهی الارب). گیاه ثعلب. گیاهی است از تیره ثعلب که بعضی از انواع آن دارای برگهایی شبیه برگهای زیتون است. رجوع به ساطریون و برهان قاطع، ذیل ساطریون شود
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
شاسترسن. شطرنج هندی. نوعی از گیاهان علفی و معروف ترین قسم آن ’چمن المپ’ شهرت دارد
لغت نامه دهخدا
(تُ دُ)
مرکز آروندیسمان اور - ئه - لوار در مجاورت رود لوار، جمعیت آن 9700 تن است و ساکنان آن را به فرانسه دونوا خوانند. این شهر زادگاه بوتاریک علامۀ فرانسوی قرن نوزدهم میباشد. قصر بزرگی مشرف بر رود لوار متعلق بقرون پانزدهم و شانزدهم دارای کلیسایی کوچک و مجموعه ای جالب توجه در آن واقع است. این شهر در 18 اکتبر 1870 پس ازدفاعی قهرمانانه بدست پروسیان یکسره ویران گردید
لغت نامه دهخدا
(تِ تُ)
نمایشنامه ای تألیف الفرد دو وینی شاعر فرانسوی. موضوع آن مرگ چاترتون شاعر است
لغت نامه دهخدا
(تِ تُ)
توماس شاعر انگلیسی. مولد بریستول متولد سال 1752 میلادی و در سال 1770 میلادی بر اثر بدبختی بوسیلۀ سم ّ خودکشی کرد
لغت نامه دهخدا
تصویری از فاترسین
تصویر فاترسین
تازی گشته فاشرسین: سپندان اسپند دانه
فرهنگ لغت هوشیار
شهرستان شهر مدینه، نفس شهر یعنی دکان ها و خانه ها که بر گرداگرد ارگ یا قهندز ساخته باشند هرچه در اندرون یک شهر بود مقابل ربض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاپرون
تصویر شاپرون
فرانسوی کلاه تگاوی (تگاو قیف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانسون
تصویر شانسون
فرانسوی ترانه، ژاژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهسون
تصویر شاهسون
یک فرد از ایل شاهسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرسون
تصویر ایرسون
یونانی تازه شده (زرورق) برفک طلق زرورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گارسون
تصویر گارسون
پیشخدمت کافه رستوران و مهمانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارسان
تصویر شارسان
((رْ))
قسمت اصلی شهر که دیوار گرداگرد آن است و ارگ درون آن واقع است، شهرستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گارسون
تصویر گارسون
((سُ))
گارسن، پیشخدمت در رستوران ها
فرهنگ فارسی معین
پادو، پیشخدمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد