جدول جو
جدول جو

معنی سییومر - جستجوی لغت در جدول جو

سییومر
مار سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیفور
تصویر سیفور
(دخترانه)
پارچه ابریشمی لطیف و ظریف
فرهنگ نامهای ایرانی
ترکیب هایی با ساختار و وزن مولکولی یکسان که حداقل در یکی از خواص فیزیکی یا شیمیایی با همدیگر اختلاف دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنیور
تصویر سنیور
از القاب و عناوین اشرافی اروپایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
پارچۀ ابریشمی لطیف مانند دیبا و اطلس، برای مثال چون روز سپید روی بنمود / سیفور سیاه شد زراندود (نظامی۳ - ۴۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
شومر. کشوری باستانی در قسمت سفلای بین النهرین، مجاور خلیج فارس و درجنوب کشور راکد. شهرهای سومر عبارت بود از ’اور’، ’اوروک’، یا ’ارخ’، ’نیب پور’، ’لارسا’. در سفر پیدایش این ناحیه را سرزمین ’شنعار’ نامیده اند. سومریان از 5000 قبل از میلاد در سومر سکونت داشتند و آنان یکی از تمدنهای بسیار قدیم را در بین النهرین ایجاد کردند. حکومت آن در حدود 3000 قبل از میلاد تشکیل گردید و در هزارۀ دوم (2115 قبل از میلاد) منقرض شد و قلمرو آنان ضمیمۀ آشور و بابل گردید. دین سومریان پرستش ارباب انواع بود. رئیس شهر را پاتسی مینامیدند، و او امور دینی، کشوری و لشکری را اداره میکرد. پادشاهان سومر و اکد غالباً با یکدیگر در جنگ بودند و گاه غالب و گاه مغلوب میشدند وربقۀ اطاعت رقیب را بر گردن مینهادند. و ملوک سومرپیشوای دین هم بودند و خود را قائم مقام و کاهن اعظم خداوند شهر خویش میخواندند و بیشتر دارائی خود را صرف ساختن معابد وی میکردند و تا میتوانستند عبادتگاه را بزرگ و زیبا میساختند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از انواع تیره ناژویان (مخروطیان) که میوه های کروی دارد و در نقاط مرطوب میروید. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 302)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سیر، دوال چرم. (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ یُ / سِیْ یُ)
چیزی که در مرتبه سه واقع شود. (ناظم الاطباء). سوم: کرت سیوم نیز آن حال واقعشد. (انیس الطالبین ص 131). رجوع به سوم و سیم شود
لغت نامه دهخدا
آلودگی، (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(سَ دی وَ)
از قراء مرو است. (معجم البلدان). نام شهری است بهندوستان. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
وآن پول سدیور ز همه بار عجب تر
کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
شهامت و آن حرصی است بر کارهای بزرگ از برای حدوث جمیله. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بافتۀ ابریشمی بسیارلطیف. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). جامه ای است ابریشمی. (فرهنگ رشیدی) :
کناغ چندضعیفی بخون دل بتند
بجمع آری کاین اطلس است و آن سیفور.
ظهیرالدین فاریابی.
زمین فرش سیفور چون درنوشت
برآورد سر صبح با تیغ و طشت.
نظامی.
ستاده ملک زیر زرین درفش
ز سیفور بر تن قبای بنفش.
نظامی.
زر و زیور آرند خروارها
ز سیفور و اطلس شتر بارها.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیور
تصویر سیور
گونه ای سرو که آن را سرو خمره یی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوم
تصویر سیوم
در مرحله سه سوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخور
تصویر سیخور
خار پشت جبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
بافته ابریشمی بسیار لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینور
تصویر سینور
مرز حد، آن سوی ماورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفور
تصویر سیفور
((سَ یا س))
بافته ابریشمی لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینور
تصویر سینور
مرز، حد، ماوراء، آن سو
فرهنگ فارسی معین
((زُ مِ))
چند جسم شیمیایی که ترکیب درصد و وزن مولکولی یکسان داشته باشند اما ساختار آن ها متفاوت باشد، همپاره (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینیور
تصویر سینیور
((یُ))
از لقب ها و عنوان های اشرافی اروپایی، ارباب، آقا
فرهنگ فارسی معین
سرحال، سالم، چاق وچله، قبراق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از ماه های تبری مطابق با مرداد ماه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گیاه وحشی، نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو سیاه و سفید
فرهنگ گویش مازندرانی
شناگر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفند سیاه، چشمه ای در نزدیکی ویسر کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
کرت بزرگ در شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
موم سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
به گاو سفیدی گویند که کمر آن سیاه رنگ باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
شب تاریک و پر مه
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه سر، کله سیاه، فردی عصبی و ستیزه جو
فرهنگ گویش مازندرانی