- سیگاری
- منسوب به سیگار، سیگار فروش
معنی سیگاری - جستجوی لغت در جدول جو
- سیگاری
- سیگارکش، سیگاری که در آن حشیش ریخته باشند، سیگار فروش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن
اسپانیایی دی کر (دی کر دود کننده) سیگار برگ، گیلز کاغذی که در آن توتون برای کشیدن ریزند، قرقره باریک دارای نخ نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی به کار میرود
سیگار، استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
کار بی مزد کردن
برگ بریده یا خرد کرده توتون که معمولاً در کاغذ پیچیده شده و برای کشیدن دود آنرا بکار میبرند
استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
توتون ریز شده ای که در کاغذ نازکی لوله شده است و از انواع دخانیات به شمار آید، سیگارت
بصری، آوو
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
ناتندرستی ناخوشی مرض
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
بی میلی، تنفر اشمئزاز
بیشرمی بی ننگی بی حیایی بی شرمی
دام پزشکی عمل و شغل بیطار ستور پزشکی دام پزشکی
منسوب به دیوار ساعت دیواری ساعتی که بدیوار نصب کنند
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
سزاوار تماشا، در خور نظاره
بطالت
نفرت، اکراه، تنفر
حکومت
آکورد
عزاداری
خلاص، نجات
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
سازش موالفت مقابل ناسازگاری، موافقت، هماهنگی هم آوازی، گوارایی، لیاقت، قناعت خرد سندی
اندوهگینی، گرفتگی
منسوب به پرگار فرجاری یا خط پرگاری. خط مستدیر
گرفتن سر چیزی (مانند شمع)، خاموش کردن شمع و چراغ، عمل از سر گرفتن آغاز کار
نافرمان عاصی سرکش، بیقراری بی آرامی، قصد کردن
بسته یا عدلی کوچک که بر فراز بار چارپای بار کش نهند، باری که بر شتر حمل کنند، کسی که مخارج خود را به گردن دیگران اندازند طفیلی، مزاحم
سگبانی، یوزبانی
سپساری داستاری عمل و شغل سمسار، دکان سمسار
نگهبانی و حمایت و یاری و اعانت