جدول جو
جدول جو

معنی سیگارت - جستجوی لغت در جدول جو

سیگارت
سیگار، استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
تصویری از سیگارت
تصویر سیگارت
فرهنگ فارسی عمید
سیگارت
(رِ)
سیگار. رجوع به سیگار شود، قرقرۀ باریک دارای نخی نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی و پس دوزی بکار میرود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سیگارت
اسپانیایی دی کر (دی کر دود کننده) سیگار برگ، گیلز کاغذی که در آن توتون برای کشیدن ریزند، قرقره باریک دارای نخ نازک (نخ یا ابریشم) که برای نازک دوزی به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینار
تصویر سینار
(پسرانه)
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیارات
تصویر سیارات
سیاره، هر جرم آسمانی که در مداری بیضی شکل می چرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور می کند، سیاراتی که به دور خورشید می گردند به ترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد یا تیر، زهره یا ناهید، زمین، مریخ یا بهرام، مشتری یا برجیس، زحل یا کیوان، اورانوس، نپتون و پلوتون، سیار، کاروان، قافله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیگاری
تصویر بیگاری
کار بی مزد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیگار
تصویر سیگار
استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیترات
تصویر سیترات
هر یک از نمک های اسیدسیتریک
فرهنگ فارسی عمید
از اقوام باستانی ایران و بنوشتۀ هرودت یکی از سه طایفۀ چادرنشین پارسی تابع شاهنشاهی هخامنشی است، آنان بزبان پارسی سخن میگفتند لباس شان چیزی بود بین لباس پارسیها و پاکیتکها، ساگارتیان هشت هزار تن سپاهی بدولت هخامنشی میدادند، آنان اسلحه ای از مفرغ یا آهن بکار نمیبردند و فقط خنجری و کمندی چرمی با خود داشتند، شیوۀ جنگ آنان چنان بود که مرد ساگارتی چون به دشمن میرسید طناب را بسوی او می انداخت و همینکه اسب یا آدمی را میگرفت او را بسوی خود میکشید، (ایران باستان ج 1 ص 739 و ج 3 ص 2190)، در کارنامۀ داریوش بزرگ در کتیبۀ بیستون (بند 14 ستون 2) آمده است: ’مردی چیترتخم نام ساگارتی بمن یاغی شد و بمردم گفت من شاه ساگارت و از دودمان هووخشتر هستم، فوراً لشکری از پارسیها و مادیها به آهنگ او فرستادم، مردی تخمسپاد نام را که فرمانبردار من است سردار سپاه کردم وگفتم بروید و این سپاه را که از من برگشته اند و خودرا سپاهیان من نمیدانند درهم شکنید، پس از آن تخمسپاد با لشکری حرکت کرد و باچیترتخمه جنگید، اهورمزد یاری خود را بمن اعطاء کرد، به ارادۀ اهورمزد سپاه من بر سپاهی که از من برگشته بود پیروز شد و چیترتخمه را گرفتند و نزد من آوردند، من گوشها و بینی او را بریدم و چشمان او را درآوردم، او را بر در سرای من در غل و زنجیر داشتند و همه مردم او را دیدند، آنگاه بفرمان من او را در آربل بدار آویختند، ’ (ایران باستان ج 1 ص 544)، رجوع به ایران گیرشمن ترجمه دکتر معین ص 76 و 77 و حاشیۀ آن و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1473 و 1572 و 1596 و ج 3 ص 2185 و 2187 و2640 و اسارکاتی یه و سارگاتی یه و سارگارتی در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به سیگار، سیگارفروش، (فرهنگ فارسی معین)، سیگارکش
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا)
جمع واژۀ سیاره. قافله. کاروان: در اصل از برای اصحاب سیارات و بدارقه بقم قسمی کرده اند. (تاریخ قم ص 165). رجوع به سیارهشود، کواکب یا سیارات سبع، کواکب سبعه: زحل، مشتری، مریخ، شمس، زهره، عطارد، قمر. (اقرب الموارد). زحل، مریخ، مشتری، زهره، عطارد، خورشید و ماه. (مهذب الاسماء). منظومۀ شمسی. سیاراتی هستند که بدور خورشید میگردند. تعداد آنها 9 است از این قرار (بترتیب نزدیکی خورشید) : عطارد (تیر) ، زهره، (ناهید) ، ارض (زمین) ، مریخ (بهرام) ، مشتری (اورمزد، برجیس) ، زحل (کیوان) ، اورانوس، نپتون، پلوتون. بعضی سیارات دارای اقماری هستند. مجموعۀ سیارات و اقمار آنها ’منظومۀ شمسی’ را تشکیل میدهد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
برگ بریده یا خردکردۀ توتون که معمولاً در کاغذ نازک پیچیده شده است و برای ’کشیدن دود’ آن بکار میرود، سیگار به این معنی را فرنگیها سیگارت میگویند، و در اصطلاح آنها سیگار اطلاق میشود به آنچه ما سیگار برگ میگوئیم و عبارت است از برگهای توتون که آنها را پیچیده و بشکل استوانه مانندی درآورده اند، اگرچه گاه مواد دخانیه را اگر در کاغذ یا هر ماده ای جز برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگارت و اگر در برگ توتون پیچیده شده باشد، سیگار میخوانند، استعمال توتون را فاتحین اسپانیایی آمریکا از بومیان آن سرزمین آموختند و لفظ سیگار مأخوذ از اسپانیایی و اصلاً مأخوذ از نام توتون بزبان بومی (احتمالاً زبان مالایی) است، توتون در 1605 میلادی کم و بیش در عثمانی و مصر و هند شناخته شده بود، توتون ظاهراً بتوسط پرتغالیها وارد ایران شد، تاریخ ورودش را بعضی 1590 میلادی / 999 هجری قمری و برخی 1599 میلادی / 1008 هجری قمری نوشته اند، در زمان شاه عباس کبیر در ایران رواج داشت، دود سیگار محتوی نیکوتین، گاز کربونیک، اکسید کربون، آمونیاک، آلدئیدها و تعدادی از ترکیبات عالی قیری است، امروز این مسئله متفق فیه است که نیکوتین و آمونیاک و مواد قیری موجود در دود سیگار تحریک کننده است، صافیهایی که در چوب سیگار یا در ته سیگار (مانند مشتوک) قرار میدهند، قسمتی از این مواد را میگیرد، آمار بستگی بین استعمال دخانیات و سرطان ریه حاکی از رابطه ای میان این دو هست، ولی عوامل متعدد دیگر نیز در ابتلاء به سرطان ریه در کار میباشد، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
معجر زنان که زیر مقنعه اندازند تا مقنعه چرکین نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سربند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
سیگار کشنده. آنکه سیگار کشد. کسی که سیگار را دود کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نسبت به بیگار است، کار اجباری بی مزد، (یادداشت مؤلف)، کار بی مزد، کار رایگان، سخره، شاکار، شایگان:
از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پیش سرهنگ بوعلی کوتوال گفت هفت بار هزار هزار درم نفقات شده است بوعلی گفت مرا معلوم است که دو چندین حشر و بیگاری بوده است و همه بعلم من بود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 508)، این کوشک بچهار سال برآمد و برون از حدنفقات کرد و حشر و مرد بیگاری به اضعاف آن آمد، (تاریخ بیهقی ص 508)،
منشین بی کار از آنکه بیگاری
به زانکه کنی بخیره بی کاری،
ناصرخسرو،
من ز بیگاری ارچه در کارم
بسلاح تو میکنم پیکار،
خاقانی،
- امثال:
بیگاری بهتر که بی کاری، بیگاری به که بی کاری،
بیگاری به از بیکاری است، (انجمن آرا)،
- به بیگاری گرفتن، به سخره گرفتن، (یادداشت مؤلف)، رجوع به بیگار شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام کسی که اتانس او را به حکومت جزیره لم نس گمارد به عهد داریوش بزرگ، پس از آنکه جزیره را به تصرف آورد. (ایران باستان ج 1 ص 627)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیگار
تصویر بیگار
منتظر خدمت بی حقوق، کار بی مزد و اجر
فرهنگ لغت هوشیار
بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن و دعائی که بعنوان تشرف باطنی برای امامها و امامزاده ها و اولیا خدا خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
برگ بریده یا خرد کرده توتون که معمولاً در کاغذ پیچیده شده و برای کشیدن دود آنرا بکار میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
منسوب به سیگار، سیگار فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیکاره
تصویر سیکاره
پارسی تازی گشته سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیگار
تصویر پیگار
پیکار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سیار، جمع سیاره، گدان مونث سیار، کوکبی که گرد آفتاب یا کوکب دیگر گردد و از آن کسب نور کند جمع سیارات سیارگان سیاره ها. توضیح در منظومه شمسی ما 9 سیاره است: عطارد زهره زمین مریخ مشتری زحل اورانوس نپتون پلتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگاری
تصویر بیگاری
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
توتون ریز شده ای که در کاغذ نازکی لوله شده است و از انواع دخانیات به شمار آید، سیگارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیگاری
تصویر سیگاری
سیگارکش، سیگاری که در آن حشیش ریخته باشند، سیگار فروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیارت
تصویر زیارت
دیدار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاست
تصویر سیاست
ساستاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنگار
تصویر سنگار
آق سنقر
فرهنگ واژه فارسی سره
بیگار، سخره، کاربی مزد
متضاد: مزدوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دودی، سیگارکش، سیگارفروش، مربوط به سیگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سنگ هایی گرد و کوچک به اندازه ی گردو یا کوچکتر از آن، سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های متروکه ی منطقه ی زیارت در جنوب گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی