جدول جو
جدول جو

معنی سیوکام - جستجوی لغت در جدول جو

سیوکام
دندان سیاه، اسب بد یمن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی سام
تصویر سی سام
(دخترانه)
نام دختر مگابات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یورام
تصویر یورام
(پسرانه)
خداوند بر من است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیکاس
تصویر سیکاس
درختی همیشه سبز و تزیینی شبیه نخل که بومی مناطق استوایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سی ام
تصویر سی ام
آنکه یا آنچه در مرتبۀ سی واقع شده، سی امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوتام
تصویر سوتام
کم، اندک، برای مثال آنچه کرده ست و آنچه خواهد کرد / سختم اندک نماید و سوتام (فرخی - ۲۲۹)، کوچک، ناقص
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
در مرحلۀ سی. سی امین. (فرهنگ فارسی معین) : و چندان توقف نمود (عبداﷲ عامر) که جور را بستد در سال سی ام از هجرت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 116)
لغت نامه دهخدا
هر چیز کم و اندک و به عربی قلیل خوانند و بزبان طوسی به معنی کوچک و اندک و ناقص آمده است، (برهان)، سخت اندک، (از فرهنگ رشیدی) :
آنچه کرده ست زآنچه خواهد کرد
سختم اندک نماید و سوتام،
فرخی،
با گور و آهو که شه گرفته ست
باشد شمار نبات سوتام،
فرخی،
ز رنجی در فزونی گشته دستام
در صبر و جدایی گشته سوتام،
(ویس و رامین)،
از سخا سوتام باشد نام گنجی نزد تو
وز کرم نزد تو باشد مدحت سوتام تام،
قطران،
بس بی خطر و خوار کام یابی
زین جای بی آرام و سوتام،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
لحنی از الحان موسیقی، فارسی است، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(چُ)
دهی است از دهستان حومه بخش خمام شهرستان رشت. 3850تن سکنه دارد. محصولش برنج، کنف، ابریشم، لبنیات و توتون سیگار است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است از بلاد روم، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، شهری است در ترکیه (آسیای صغیر) در کنار رود قزل ایرماق، رجوع به تاریخ گزیده ص 482، منتهی الارب، تاریخ مغول ص 133، 146، 217، 225، 570، نزههالقلوب ص 94، 183، 184 و تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ارهال بخش حومه شهرستان خوی، دارای 268 تن سکنه، آب آن از رود قطور و محصول آنجا غلات، حبوبات، زردآلو و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از کسی چیزی طلب کردن باشد از روی اضطرار و ضرورت. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
بطلان شهوت. زهد و پرهیزگاری. عصمت و پاکدامنی. بازایستادن از کسب همه لذات. (از برهان) (ناظم الاطباء). بطلان شهوت. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوایف ناحیۀ سراوان کرمان، (جغرافیای سیاسی کرمان ص 98)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + کام، ناکام، محروم، (ناظم الاطباء)، بی مراد:
بشش ماه بستدبشش بازداد
بدرویش بی کام و مرد نژاد،
فردوسی،
فرود سیاوخش بی کام و نام
چو شد زین جهان نارسیده بکام،
فردوسی،
بدان شهر دختر فراوان بدی
که بی کام جویندۀ نان بدی،
فردوسی،
ششم هفته را زال و رستم بهم
رسیدند بی کام و دل پر ز غم،
فردوسی،
لیلی ز فراق شوی بی کام
میجست ز جا چو گور از دام،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
آنکه بزودی حاصل کند مقصود کسی را، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
بدبخت و نامراد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 1433 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه. شغل اهالی آنجا زراعت، گله داری و کرباس بافی است. از قلعه نو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، دارای 785 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، پنبه، شغل اهالی زراعت، مالداری وقالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ کَ رَ)
دهی است از دهستان بن معلابخش شوش شهرستان دزفول. دارای 300 تن سکنه. آب آن از رود خانه کرخه. محصول آنجا غلات، برنج و کنجد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
شهرکی است از نواحی خوارزم در آنجا سوق بزرگ و مسجد جامع زیبایی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیورنگ. دیوسان. دیومانند:
گروهی در آن دشت یأجوج نام
چو ما آدمی زاده و دیوفام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سی ام
تصویر سی ام
در مرحله سی سی امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوتام
تصویر سوتام
کم اندک قلیل، ناقص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیهکار
تصویر سیهکار
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروکار
تصویر سروکار
داد و ستد، معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
زمختی عفوصت طعم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوتام
تصویر سوتام
((سُ))
چیز کم و اندک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
((سُ))
زمختی
فرهنگ فارسی معین
ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله، فرجام، عاقبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع دهستان فریم ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی بزرگ و مسی که به اندازه ی چند سطل آب ظرفیت داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه دانه
فرهنگ گویش مازندرانی