جدول جو
جدول جو

معنی سیواس - جستجوی لغت در جدول جو

سیواس
نام شهری است از بلاد روم، (انجمن آرای ناصری) (آنندراج)، شهری است در ترکیه (آسیای صغیر) در کنار رود قزل ایرماق، رجوع به تاریخ گزیده ص 482، منتهی الارب، تاریخ مغول ص 133، 146، 217، 225، 570، نزههالقلوب ص 94، 183، 184 و تاریخ ادبیات ادوارد براون از سعدی تا جامی ترجمه علی اصغر حکمت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریواس
تصویر ریواس
گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس، رواس
فریب، حیله، نیرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیکاس
تصویر سیکاس
درختی همیشه سبز و تزیینی شبیه نخل که بومی مناطق استوایی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
کسی که سیاست کند، سیاست مدار، کسی که خوب داوری کند، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
جمع واژۀ سائس، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن محمود سیواسی، ملقب بشهاب الدین. متوفی به سال 803 ه.ق. او راست: عیون التفاسیر للفضلاء و السماسیر. رسالهالنجاه من شر الصفاه (ای الذمیمه) . شرح مصباح مطرزی. شرح فرائض. سجاوندی محمد بن محمد عبدالرشید
لغت نامه دهخدا
ابن محمد السیواسی، ملقب بشمس الدین. او راست: گلشن آبلا در تصوف. مناسک شمس الدین. عمده فی لغات الفرس. منظومۀ سلیمان نامه بترکی. الصفائح فی التوحید. هشت بهشت. شرح غزلیّات سلطان مراد ثالث. عبرت نما. دیوان الهیات. مناقب خلفأالأربعه. کتاب الحیاض من صوب غمام الفیاض در مناقب ابوحنیفه. و آنرا به سال 1001 ه. ق. تألیف کرده است. دائرهالأصول. مولودیه، منظومه ای بترکی. نقدالخاطر وآن تفسیر سورۀ کهف است. منظومه ای به نام مرآت الأخلاق و مرقات الاشواق و حاجی خلیفه در ذیل نام این کتاب اخیر وفات او را به سال 1006 آورده و در ذیل نام کتاب نقدالخاطر مینویسد او تا سال 1064 زنده بوده است
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن احمد دمامینی سیواسی. او راست: مجمع الاقوال فی الحکم والامثال بزبان فارسی. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
ابن محمد زیلی سیواسی، مکنی به ابوالثناء. او راست: حل المعاقد. شرح الاعراب ابن هشام که به سال 967 ه. ق. تألیف کرده است. زبدهالاسرار که به سال 974 بپایان رسیده
لغت نامه دهخدا
(حَ دی یَ)
شهری است در ولایت سیواس که به قره حصار شرقی ملحق شده و مرکزش قره حصار است که در سابق بنام میلاس معروف به ود. این مکان بنام پادشاه سلطان عبدالحمیدخان ثانی منسوب است. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اِ اَ فَ)
سیواسی. او راست شرحی بر ملتقی الابحر فی فروع الحنفیه تألیف ابراهیم بن محمد حلبی در چهار مجلد. وفات او بسال 1048 هجری قمری است. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
ابن عبدالله سیواسی ملقب به برهان الدین او راست: حاشیه ای بر تلویح تفتازانی. شرح تنقیح الاصول. و وفات او بسال 800 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا)
استاد و ماهر در سیاست. (یادداشت بخط مؤلف). کسی که سیاست میکند و حراست مینماید و نیک داوری میکند. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سخن چینی، چغلی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام درختی است و بعضی گویند نام گیاهی است. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ری)
نام رستنی. ریباس. (ناظم الاطباء). ریواج. ریباج. ریویج. ریباس. ریوا. ریونج. ریواص. ریویز. (یادداشت مؤلف). به معنی ریواج است که رستنی مشهور باشد. (برهان) (از آنندراج). گیاهی از تیره ترشکها (هفت بندها) که گونۀ خوراکی ریوند چینی است. ساقه های هوایی و دم برگهای آن محتوی مواد ذخیره ای و اسیدی است و بدین جهت مورد استفادۀ خوراکی قرار می گیرد. ریباس. اشغرغ. اشطیاله. (فرهنگ فارسی معین) :
قلیۀ باقلی و قلیۀ سیب و ریواس
گزری باشد پر کوفتها گرد و صغار.
بسحاق.
- شربت ریواس، شربتی که با عصارۀ ریواس تهیه کنند. (فرهنگ فارسی معین).
، ریا. نفاق. فریب. (ناظم الاطباء) (از برهان). مکر و حیله. (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) :
ای فلک شرم تا کی این نیرنگ
ای جهان توبه تا کی این ریواس.
مسعودسعد (از آنندراج).
می نداری خبر تو ای نسپاس
که به صد بند و حیلت و ریواس.
سنایی.
چه خواهم کرد زرق و هزل و ریواس
نخواهم نیز غافل بود و فرناس.
سنایی.
می و معشوقه را بگزین به عالم
جز این دیگر همه زرق است و ریواس.
سنایی.
به ریواس ار توان لعبت روان کرد
روان نتوان بدو دادن به ریواس.
سنایی.
چرا گوید سنایی از خطیری
نخواهم خورد هزل و زرق و ریواس.
سوزنی.
، افسون. (ناظم الاطباء) (از برهان).
- ریواس دردادن، فریب دادن. گول زدن:
گناه کردن هر خس بدان همی نرسد
که عذر خواهد و خواهد که دردهد ریواس.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ارهال بخش حومه شهرستان خوی، دارای 268 تن سکنه، آب آن از رود قطور و محصول آنجا غلات، حبوبات، زردآلو و کرچک، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد، سکنه 219 تن، آب آن از رود سیناس، محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مَ دُدْ دی)
محمد بن خلیفه بن سیواسی رومی از ممدوحان سعدی است. وی در مراغه و بغداد به کسب دانش پرداخت و از سال 686 تا 688 هجری قمری از جانب ارغون خان، حاکم فارس بود و در همین سال به فرمان سعدالدوله وزیر ارغون خان کشته شد. و رجوع به ’ممدوحان سعدی’ بقلم محمد قزوینی در سعدی نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
نفاق، فریب، افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
سخن چینی و چغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواس
تصویر سواس
تبریزی از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاس
تصویر سیاس
((سَ یّ))
سیاستمدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
گیاهی است با ساقه سفید و برگ های بزرگ و پهن، مزه ترش دارد و دارای مقدار زیادی ویتامین C می باشد، ریوند
فرهنگ فارسی معین
سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر
متضاد: بی سیاست، سیاست دان، سیاست شناس، حسابگر، حیله گر، سیاست کننده، تنبیه کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ریواس درخواب غم و اندوه است. اگر بیند که ریواس داشت و میخورد، دلیل که به قدر آن که خورده او را غم و اندوه رسد. اگر بیند که ریواس بفروخت یا به کسی داد، دلیل است از غم و اندوه رسته گردد. جابرمغربی گوید: اگر بیند ریواس میخورد و به طعم شیرین است، دلیل که وی را منفعت رسداز قبل دوست یا از قبل خویش و چون بیند ریواس ترش است، دلیل است پشیمانی خورد در کارها. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
جدا سوا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی درخت، ال سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی