- سینار (پسرانه)
- سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
معنی سینار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی پول که در قدیم رایج بوده که اکنون پول عراق را میگویند که معادل یک لیره انگلیسی است
هم اندیشی، همکاوی
آموزشگاه یا موسسه که جمعی از اهل یک حرفه گرد آیند و مطالب مربوط به حرفه خود را فرا گیرند
مرز حد، آن سوی ماورا
فرانسوی پامچال فرنگی شرونه از گیاهان، مرده خاکدان گیاهی است از تیره مرکبان که زینتی است و دارای گلهای زیبای آبی متمایل به بنفش می باشد و کمی هم دارای بوی معطر است. این گل نسبت به سرما و رطوبت حساس است و معمولا آن را در گلخانه پرورش می دهند اخوین شرونه سینره
پاره آتش اخگر: سینجر چو باران زرین چکان نگون ابر بارنده از آسمان. (فردوسی) توضیح در فهرست ولف این کلمه ضبط شده و به فرهنگ شاهنامه عبدالقادر در نمره 1410 ارجاع گردیده. این بیت در نسخ معتبر شاهنامه نیامده
برگ بریده یا خرد کرده توتون که معمولاً در کاغذ پیچیده شده و برای کشیدن دود آنرا بکار میبرند
هندی تار هندی
استوانۀ کاغذی کوچک محتوی توتون برای کشیدن و دود کردن
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، ابیز، اخگر، ضرمه، آلاوه، آتش پاره، لخشه، جمره، ژابیژ، آییژ، جمر، جذوه، جرقّه، لخچه، خدره، ایژک، بلک برای مثال سینجر چو باران زرین چکان / نگون ابر بارنده از آسمان (فردوسی - لغت نامه - سینجر)
سکه طلا، مسکوک زر، واحد پول کنونی دولت عراق
((س))
فرهنگ فارسی معین
دسته ای از دانشجویان با تحصیلات عالی که زیر نظر یک استاد، در رشته ای خاص به تحقیق و ایراد سخنرانی می پردازند، درس گروهی (واژه فرهنگستان)، محل گردهمایی محققین یک رشته، سلسله سخنرانی هایی درباره موضوعی معین که بیشتر جنبه آموزشی دارد
توتون ریز شده ای که در کاغذ نازکی لوله شده است و از انواع دخانیات به شمار آید، سیگارت
مرز، حد، ماوراء، آن سو
مسکوک طلا که در قدیم رواج داشته و به وزن ۴ گرم و ۲۵ میلی گرم بوده، واحد پول عراق، یک هزارم قران، یک صدم ریال
جلسه ای که در آن مجموعه ای از سخنرانی ها دربارۀ موضوعی خاص در زمان و مکان معین ارائه می شود، مکان برگزاری چنین جلسه ای
گیاه زینتی دارای برگ های درشت و گل های زیبا و خوشبو به رنگ آبی یا بنفش که در گلدان می کارند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرد دانشمند، سوراخ کننده، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، صفت مشبه از سنبیدن، نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی (ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد، نام جد ابن سینا پزشک ودانشمند نامدار ایرانی
جنبنده
موضعی است از دریا که آبش تنگ باشد و تهش گل بوده و بیم آن باشد که کشتی در آنجا بند شود
سوراخ کننده
بسیار سیر کننده
نان خورشی که از کشک درست کنند، کشکینه، کشک ساییده، برای مثال برد حالی زنش ز خانه به دوش / گرده ای چند و کاسه ای دو سیار (دقیقی - ۹۹)
نانی که از آرد جو و آرد باقلا و ارزن پزند، کشکینه، خورشی که از کشک تهیه کنند
جایی در دریا که گودی آن کم باشد و کشتی در آنجا به گل نشیند و نتواند حرکت کند، بندر، برای مثال دمان همچنان کشتی مارسار / که لرزان بود مانده اندر سنار (عنصری - ۳۵۵)
آنکه یا آنچه همیشه یا به طور متناوب حرکت کند یا از جایی به جای دیگر برده شود مثلاً چراغ سیار