- سیغ
نغز، نیکو، خوب، زیبا، برای مثال برفکن برقع از آن رخسار سیغ / تا برآید آفتاب از زیر میغ (عنصری - ۳۷۰)
معنی سیغ - جستجوی لغت در جدول جو
- سیغ
خوب، نیکو، نغز، (برهان) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج)، برابر است با سخ، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
برمکن برقع از آن رخسار سیغ
تا برآید آفتاب از زیر میغ،
عنصری،
،
یک دسته از مردم، یک دسته سپاهیان، جماعت، خانه ای که دارای چند دریچه باشد، (ناظم الاطباء)
برمکن برقع از آن رخسار سیغ
تا برآید آفتاب از زیر میغ،
عنصری،
،
یک دسته از مردم، یک دسته سپاهیان، جماعت، خانه ای که دارای چند دریچه باشد، (ناظم الاطباء)
- سیغ(سَ)
آن دو بچه را گویند که میان آنها دیگری نزاده باشد. (منتهی الارب). بچه ای که پس از بچۀ بدون واسطه زائیده شده باشد و دیگری میان آنها نبود. (ناظم الاطباء)
- سیغ(تَ)
آسان بگلو فروبردن شراب. (منتهی الارب) (آنندراج)
- سیغ
خوب و نیکو و نغز
- سیغ
نیکو، خوب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(غُ)
لغت نامه دهخدا
سیخول است که خارپشت بزرگ تیرانداز باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به سیخول، سیخور، سگر، سغرنه و سکرنه شود
یکی از فلزات گرانبها که در معدن بطور خالص یا ترکیب با فلزات دیگر مانند سرب پیدا میشود، نقره
زردی و علتی باشد که بر روی غله زار نشیند، یرقان و به ترکی بمعنای آلت تناسلی یک ثلث یک سوم سه یک. آلت تناسل مرد ذکر
آن چه برنگ زغال باشد اسود، تیره تاریک، رنگ زغال سواد. توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی. چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید، کسی که سیاه پوست باشد، حبشی زنگی، اسب سیاه رنگ، خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق، مست طافح سیاه مست، نحس شوم. یا بازار سیاه. بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند. یا (میان) سیاه و سفید فرق کردن (تشخیص دادن) خواندن و توانستن سواد داشتن، سی ثلثین
هر چیز راست و بلند همچون کوه و نیزه، بلندی سر کوه. یا ستیغ خاصره. تاج استخوان خاصره
ترکی: نی پرده پرده از نای پرده مانندی که آنرا از چوبهای باریک سازند و جلو در اطاق آویزند
میل کردن، کند شدن بینائی، برگردیدن حصیرو بوریا، نوعی فرش و بساط را گویند
