دهی است از دهستان دره گز بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 214 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دره گز بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 214 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
تیزطبع. (آنندراج). تیزعقل. آنکه بزودی چیزی را دریافت کند. (ناظم الاطباء). تیزدریافت. لقن. زودیاب. زیرک. سریعالانتقال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هرکجا تیزفهم دانائیست بندۀ کندفهم نادانیست. مسعودسعد. بخاطری که جز او دوربین و روشن نیست بدان دلی که جز او تیزفهم حاذق نیست. سوزنی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزطبع. (آنندراج). تیزعقل. آنکه بزودی چیزی را دریافت کند. (ناظم الاطباء). تیزدریافت. لقن. زودیاب. زیرک. سریعالانتقال. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هرکجا تیزفهم دانائیست بندۀ کندفهم نادانیست. مسعودسعد. بخاطری که جز او دوربین و روشن نیست بدان دلی که جز او تیزفهم حاذق نیست. سوزنی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
آنکه دارای نفس تند و سوزان باشد. (ناظم الاطباء). خشمناک: چو شیر ژیان شد بر پیلسم برآویخت با آتش تیزدم. فردوسی. برفتم بسان نهنگ دژم مرا تیزچنگ و ورا تیزدم. فردوسی. بغرید چون تیزدم اژدها بزد خنجرآمد ز دستش رها. فردوسی. چون تنور از نار نخوت هرزه خوار و تیزدم چون فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای. خاقانی. - تیزدم برزدن، فریاد سخت برآوردن. بانگ بلند برزدن از شدت خشم و جز آن: بگفت این و برزد یکی تیزدم که بر من ز گشتاسب آمد ستم. فردوسی. بشد شاه ترکان ز پاسخ دژم غمی گشت و برزد یکی تیزدم. فردوسی. بگفت این سخن بیژن و گستهم بخندید و برزد یکی تیزدم. فردوسی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
آنکه دارای نفس تند و سوزان باشد. (ناظم الاطباء). خشمناک: چو شیر ژیان شد بر پیلسم برآویخت با آتش تیزدم. فردوسی. برفتم بسان نهنگ دژم مرا تیزچنگ و ورا تیزدم. فردوسی. بغرید چون تیزدم اژدها بزد خنجرآمد ز دستش رها. فردوسی. چون تنور از نار نخوت هرزه خوار و تیزدم چون فطیر از روی فطرت بدگوار و جانگزای. خاقانی. - تیزدم برزدن، فریاد سخت برآوردن. بانگ بلند برزدن از شدت خشم و جز آن: بگفت این و برزد یکی تیزدم که بر من ز گشتاسب آمد ستم. فردوسی. بشد شاه ترکان ز پاسخ دژم غمی گشت و برزد یکی تیزدم. فردوسی. بگفت این سخن بیژن و گستهم بخندید و برزد یکی تیزدم. فردوسی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
سادی، فرزند ’هیپولیت’. مهندس و رجل سیاسی، متولد درلیموژ به سال 1837 میلادی منتخب ریاست جمهوری به سال 1887. وی بر اثر یک هرج و مرج مربوط به ایتالیا به سال 1894 در لیون کشته شد
سادی، فرزند ’هیپولیت’. مهندس و رجل سیاسی، متولد درلیموژ به سال 1837 میلادی منتخب ریاست جمهوری به سال 1887. وی بر اثر یک هرج و مرج مربوط به ایتالیا به سال 1894 در لیون کشته شد
همچنین باز هم: (و میخواهند که شما نیز - که مومنان اید - راه راست گم کنید)، در جمله های شامل نفی نهی و استفهام بمعنی دیگر بیش بعد ازین آید: (من ترا از شهوات و لذات و حظوظ نفس خویش فرا خواهم گرفت تا نیز حظوظ خود نطلبی) : (نیز عصا بر سنگ مزن) یا نیزهم (نیز 1) : (دردم از یارست و درمان نیزهم دل فدای او شد و جان نیزهم) (حافظ. 250) (ردیف این غزل (نیزهم) است)
همچنین باز هم: (و میخواهند که شما نیز - که مومنان اید - راه راست گم کنید)، در جمله های شامل نفی نهی و استفهام بمعنی دیگر بیش بعد ازین آید: (من ترا از شهوات و لذات و حظوظ نفس خویش فرا خواهم گرفت تا نیز حظوظ خود نطلبی) : (نیز عصا بر سنگ مزن) یا نیزهم (نیز 1) : (دردم از یارست و درمان نیزهم دل فدای او شد و جان نیزهم) (حافظ. 250) (ردیف این غزل (نیزهم) است)