جدول جو
جدول جو

معنی سیرون - جستجوی لغت در جدول جو

سیرون
برودت نزدیک به اعتدال
تصویری از سیرون
تصویر سیرون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیرون
تصویر بیرون
(دخترانه)
پرنده ای که محل زندگی ندارد (نگارش کردی: برون)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
(پسرانه)
شکل فرانسوی کوروش، کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
خارج، برون، ظاهر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفون
تصویر سیفون
آبشویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیحون
تصویر سیحون
بهرود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سترون
تصویر سترون
نازا عقیم
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زانویی لوله خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (مستراح و غیره) به کار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیروس
تصویر سیروس
لاتینی تازی گشته کیمار شاخکی (کیمار) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
بیرون آمدن: خارج شدن، به در آمدن، ظاهر شدن
بیرون آوردن: به در آوردن، چیزی را از جایی درآوردن، آشکار کردن
بیرون رفتن: خارج شدن
بیرون کردن: خارج کردن، به در کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترون
تصویر سترون
نازاینده مانند استر، نازا، عقیم، استرمانند، برای مثال کنون شویش بمرد و گشت فرتوت / از آن فرزند زادن شد سترون (منوچهری - ۸۶)، استریل
سترون کردن: در پزشکی، عقیم کردن، نازا ساختن، استریل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیرون
تصویر فیرون
فرارون، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرون
تصویر بیرون
خارج، ظاهر چیزی، محلی که برای وقت گذرانی به آن جا می روند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سترون
تصویر سترون
((سَ تَ وَ))
نازا، عقیم، زنی که بچه نیاورد
فرهنگ فارسی معین
لوله خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (توالت و غیره) به کار برند، آبشویه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
ابری به شکل رشته های ظریف سفید یا تکه ها یا نوارهای باریک عمدتاً سفید جدا از هم، این ابر جلوه ای ریسه دار یا گیسودار یا ابریشمی یا هر دو را دارد، پرسا (واژه فرهنگستان)، در فارسی نامی از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیران
تصویر سیران
((سَ یا س))
گردش
فرهنگ فارسی معین
لوله ای خمیده به شکل زانو که با ایجاد خلا مایعات را از مخازن غیر قابل دسترس چون باک بنزین اتومبیل به مخزن دیگری منتقل می کند، ظرف آبی که با کشیدن اهرم آن، به درون لگن توالت تخلیه می شود و آن را می شوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیران
تصویر سیران
گردش و تفرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیرون
تصویر هیرون
نوعی نی میان پر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرون
تصویر سرون
آنتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیرو
تصویر سیرو
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرون
تصویر سرون
شاخ گاو، گوسفند و امثال آن ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرون
تصویر سرون
((سُ))
کفل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرون
تصویر سرون
((سُ یا سَ))
شاخ جانوران، آنتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرون
تصویر سرون
سرین، نشیمنگاه
فرهنگ فارسی عمید