جدول جو
جدول جو

معنی سیرابی - جستجوی لغت در جدول جو

سیرابی
خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست می کنند، شکمبه
فرهنگ فارسی عمید
سیرابی
شکنبه، بزرگترین قسمت معده نشخوارکنندگان، سیرآبی
لغت نامه دهخدا
سیرابی
شکنبه گوسفند
تصویری از سیرابی
تصویر سیرابی
فرهنگ فارسی معین
سیرابی
شکنبه، شکمبه، سیراب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیرآبی
تصویر سیرآبی
سیری از آب، کنایه از طراوت و آبداری
فرهنگ فارسی عمید
شغل و پیشۀ میراب، عمل میراب، عمل مباشرت و نظارت بر تقسیم آب:
خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید
منصب میرابی سرچشمۀ آئینه را،
میرزاصائب،
رجوع به میراب شود،
حقی که به جهت تقسیم آب به میرابها دهند
لغت نامه دهخدا
یوسف بن حسن بن عبداﷲ بن مرزبان (330 - 385 هجری قمری)، مردی ادیب بود و در بغداد شهرت فراوان داشت، اصل وی از سیراف فارس است، او راست: ابیات الاستشهادات، شرح ابیات سیبویه، شرح ابیات اصلاح منطق، شرح ابیات المجاز لابی عبداﷲ، (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1179)
لغت نامه دهخدا
منسوب به سیراف از بلاد فارس، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
سیرآب بودن، در نهایت سیرآب شدن، ری، (ترجمان القرآن)، طراوت و تازگی:
چو آب از اعتدال افزون نهد گام
ز سیرآبی بفرق آرد سرانجام،
نظامی،
سیرآبی سبزه های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز،
نظامی،
منتهای کمال نقصانست
گل بریزد بوقت سیرآبی،
سعدی،
، آبداری، رطوبت، سیری از شرب آب، (ناظم الاطباء)،
شکنبۀ پخته، سیرابی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
به رنگ سیماب، نقره گون:
طاس سیمابی مه تافته از پرچم شب
طاس زر با می آتش گهر آمیخته اند،
خاقانی،
چادر سیمابی از روی عروس عالم برکشیدند، (سندبادنامه ص 308)، ز فرق زنگی کرمان فتد دستار سیمابی
چو ماران رومی خندان نهد بر سر کلاه زر،
بدر چاچی (از آنندراج)،
، مخلوط با سیماب، آمیخته با سیماب، نوعی از الماس است که اندک با کبودی و سیاهی زند، (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل میراب، حقی که به جهت تقسیم آب بمیرابها دهند، دایره میاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
الفيضانات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
Syllabic, Torrential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
syllabique, torrentiel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
sylabiczny, ulewny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silabiki, mvua ya mafuriko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
слоговой , проливной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silbisch, torrential
دیکشنری فارسی به آلمانی
سیلابی، سیل
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
ہجے والا , سیلابی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
সিলাবিক , প্রবাহিত বৃষ্টিপাত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
พยางค์ , ฝนตกหนัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
heceye dayalı, sağanak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
音节的 , 倾盆大雨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
音節的 , 豪雨の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
הֶבֶּרִי , סוחף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
음절의 , 억수같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silabik, deras
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
वर्णात्मक , मूसलधार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
скла́дний , зливовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silábico, torrencial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
sillabico, torrenziale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silábico, torrencial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
syllabisch, stortbuien
دیکشنری فارسی به هلندی