جدول جو
جدول جو

معنی سیرآبی - جستجوی لغت در جدول جو

سیرآبی
سیری از آب، کنایه از طراوت و آبداری
تصویری از سیرآبی
تصویر سیرآبی
فرهنگ فارسی عمید
سیرآبی
سیرآب بودن، در نهایت سیرآب شدن، ری، (ترجمان القرآن)، طراوت و تازگی:
چو آب از اعتدال افزون نهد گام
ز سیرآبی بفرق آرد سرانجام،
نظامی،
سیرآبی سبزه های نوخیز
از لؤلؤ تر زمردانگیز،
نظامی،
منتهای کمال نقصانست
گل بریزد بوقت سیرآبی،
سعدی،
، آبداری، رطوبت، سیری از شرب آب، (ناظم الاطباء)،
شکنبۀ پخته، سیرابی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سیرآبی
نوعی خورشت که سیر از مواداصلی آن است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

خوراک آبدار مانند آبگوشت که از شکمبه و شیردان گوسفند درست می کنند، شکمبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگ آبی
تصویر سگ آبی
حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، سمور آبی، بیدستر، بادستر، ویدستر، بیدست، سگ لاب، سقلاب، هزد، قندس
فرهنگ فارسی عمید
(بَ / بِ)
مثل نهاری پز است در هندوستان که شوربای پخته فروشد. (آنندراج) ، یک نوع نان خورشی است که از ماست و سیر ترتیب دهند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شکنبه، بزرگترین قسمت معده نشخوارکنندگان، سیرآبی
لغت نامه دهخدا
زیرآبکی، (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
سیراب، ضد تشنه یعنی کسی و چیزی که از آب سیر باشد، (آنندراج) (غیاث)، ریان، (منتهی الارب) (دهار) :
ز تخم ستمکاره افراسیاب
نباید که تشنه شود سیرآب،
فردوسی،
خوی گرفته لالۀ سیرابش از تف نبید
خیره گشته نرگس موژانش از خواب خمار،
(منسوب به فرخی)،
زمین خشک شد سیرآب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن جهان پیر شد برنا،
مسعودسعد،
ماه دوهفته ندارد قد و چشم و رخ و زلف
عرعر و نرگس سیرآب و گل سوری و آس،
سوزنی،
فردا به بهشت گشته سیرآب
در کوثر مصطفات جویم،
خاقانی،
نمک در دیدۀ بیخواب میکرد
ز نرگس لاله را سیرآب میکرد،
نظامی،
چشمۀ مهتاب تو سردی گرفت
لالۀ سیرآب تو زردی گرفت،
نظامی،
چو سیرآب خواهی شدن ز آب جوی
چرا ریزی از بهر برف آبروی،
سعدی،
ترا حکایت ما مختصر بگوش آید
که حال تشنه نمیدانی ای گل سیرآب،
سعدی،
آری نیلی کز اوست سبطی سیرآب
خون شود آبش بکام قبطی ابتر،
قاآنی،
، تازه وآبدار، (آنندراج)، شاداب:
هر سوءالی کز آن گل سیرآب
دوش کردم همه بداد جواب،
عنصری،
لؤلؤ سیراب اقاصی ثغور نواحی آن متبسم و از بوی گل ... (ترجمه محاسن اصفهان)،
دایم گل این بستان سیرآب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی،
حافظ،
،
غذایی است که از امعای حیوانات مثل بز و گوسفند با آب سازند و در آن سیر کنند و فقرا خورند، (آنندراج) (انجمن آرا)، اشکنبه، شکنبه، سختو:
بهر سیرآب و پاچه و سنگک
خویشتن را زنند بر چنگک،
یحیی شیرازی (از آنندراج)،
یکی ببوی کباب من آمده سرمست
یکی ز کاسۀ سیرآب من شده مخمور،
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به سرآب که نام محلی است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 35هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 8500 گزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت، محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنۀ آن 157 تن است، آب آن از رود خانه مهاباد تأمین میشود، محصول عمده آن توتون، چغندر و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی آبی
تصویر بی آبی
بدون آب بودن فقدان آب، بی رونقی، بی آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
سیری: گرگی بود که از پاره کردن و خوردن سیرابی نداشت. (صبحی افسانه های کهن 108: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیر آب
تصویر سیر آب
کسی و چیزی که از آب سیر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل میراب، حقی که به جهت تقسیم آب بمیرابها دهند، دایره میاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرابی
تصویر سیرابی
شکنبه گوسفند
فرهنگ فارسی معین
شکنبه، شکمبه، سیراب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
Inorganic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
Syllabic, Torrential
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorganique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
syllabique, torrentiel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silbisch, torrential
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
anorganisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
скла́дний , зливовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
sylabiczny, ulewny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
неорганічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
слоговой , проливной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
音节的 , 倾盆大雨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silábico, torrencial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorgânico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
sillabico, torrenziale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سیلابی
تصویر سیلابی
silábico, torrencial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
inorgánico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
неорганический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غیرآلی
تصویر غیرآلی
nieorganiczny
دیکشنری فارسی به لهستانی