جدول جو
جدول جو

معنی سیاوش - جستجوی لغت در جدول جو

سیاوش
(پسرانه)
دارنده اسب سیاه، فرزند کیکاووس پادشاه ایران و پدر کیخسرو پادشاه کیانی که ناجوانمردانه و بی گناه به قتل رسید، از شخصیتهای شاهنامه
تصویری از سیاوش
تصویر سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
سیاوش
(وَ / وُ)
سیاوخش. (برهان) :
بگنجی که بد جامۀ نابرید
فرستاد پیش سیاوش کلید.
فردوسی.
بر آنم که پور سیاوش تویی
ز تخم کیانی و باهش تویی.
فردوسی.
سیاوش مرا همچو فرزند بود
که با فر و با برز و اورند بود.
فردوسی.
آن خون سیاوش از خم جم
چون تیغ فراسیاب درده.
خاقانی.
مدت عمر ار نداد کام سیاوش
دولت کاوس کامکار بماند.
خاقانی.
خوانده باشی ز درس غمزدگان
که سیاوش چه دید از ددگان.
نظامی.
رجوع به سیاوخش شود
لغت نامه دهخدا
سیاوش
(وَ)
پرنده ای که آنرا سرخاب گویند. (برهان). نوعی از مرغان. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاووش
تصویر سیاووش
(پسرانه)
سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیاوخش
تصویر سیاوخش
(پسرانه)
سیاوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیاوش
تصویر کیاوش
(پسرانه)
مانند پادشاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خون سیاوشان
تصویر خون سیاوشان
درختی که در هند و حبشه و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند، دم الأخوین، قاطرالدّم، شیان، دم الثّعبان
درختی از خانوادۀ نخل با میوه ای شبیه گیلاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاوشان
تصویر سیاوشان
پر سیاوشان، گیاهی پایا با ساقه های باریک و تیره رنگ و برگ های ریز که در جاهای مرطوب و سایه دار می روید، برگ هایش دارای اسید گالیک و اسید تانیک و ماده ای تلخ مزه است و مصرف دارویی دارد، پر سیاوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کین سیاوش
تصویر کین سیاوش
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان، کین سیاووش، برای مثال چو زخمه راندی از کین سیاوش / پر از خون سیاوشان شدی گوش (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر سیاوش
تصویر پر سیاوش
پر سیاوشان، گیاهی پایا با ساقه های باریک و تیره رنگ و برگ های ریز که در جاهای مرطوب و سایه دار می روید، برگ هایش دارای اسید گالیک و اسید تانیک و ماده ای تلخ مزه است و مصرف دارویی دارد، سیاوشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پر سیاوشان
تصویر پر سیاوشان
گیاهی پایا با ساقه های باریک و تیره رنگ و برگ های ریز که در جاهای مرطوب و سایه دار می روید، برگ هایش دارای اسید گالیک و اسید تانیک و ماده ای تلخ مزه است و مصرف دارویی دارد، پر سیاوش، سیاوشان
فرهنگ فارسی عمید
(نِ اِسْ وَ)
نام گیاهی است. رجوع به خون سیاوشان شود:
گیاهی برآمد همانگه ز خون
بدانجا که آن طشت شد سرنگون
بساعت گیاهی از آن خون برست
جز ایزد که داند که آن چون برست
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی خون اسیاوشان
بسی فائده خلق را هست از اوی
که هست آن گیا اصلش از خون اوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اِسْ وَ)
رجوع به خون اسیاوشان شود، تابعی است و روایت مراسیل میکرد. (تاج العروس به نقل از کتاب الثقات ابن حبان). مؤلف تاج العروس گوید: شخص اخیر را عسکری در ضمن صحابه آورده چنانکه گذشت
لغت نامه دهخدا
(بَ)
یکی از نجبای ایران و معاصر هرمز پسربهرام که نژادش به سیاوش میرسد. (ولف) :
بیائیم با تو براه دراز
بنزدیک بهرام گردن فراز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2718)
لغت نامه دهخدا
(بَ رِ)
پر سیاوشان. (دزی ج 1 ص 71). رجوع به پر سیاوشان شود
لغت نامه دهخدا
(رِ وَ)
مراد کیخسرو است:
چو پور سیاوش شنیدش پیام
منم پیش رو، گفت بهرام نام.
فردوسی.
رجوع به پور سیاوخش و کیخسرو شود
لغت نامه دهخدا
(نِ وَ / وُ)
گیاهی که از برگهای وی عصیر سرخی می گیرند، مانند خون. (ناظم الاطباء). داروئی است سرخ رنگ گویند افراسیاب سیاوش را کشت در جایی که خون او بر زمین ریخته شد این گیاه در آن زمین روئید و بعضی بقم را گفته اند که بدان چیزها را رنگ کنند. (آنندراج) ، کنایه از شراب لعلی (آنندراج) :
ز جام خسروانی بی قصاصی
یکی خون سیاوشان فروریز.
خواجه عمیدلوبکی (از آنندراج).
، کنایه از روشنایی صبح، کنایه از سرخی شفق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ گِ)
سیاوخش گرد است که نام شهر سیاوخش باشد. (برهان). نام شهری بوده در توران که سیاوش آنرا بنام خود بناکرده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام پسر کیکاوس پدر کیخسرو که والی ولایت نیم روز بود و عاشق مادراندر خود، سودابه شده بود وبر آتش رفت و نسوخت. (برهان). نام پسر کیکاوس. (غیاث اللغات) (آنندراج). در روایات داستانی چنین آمده است که سودابه زن کیکاوس و نامادری سیاوخش بدو عاشق شد و سیاوش را بخود خواند، لیکن وی تن نداد. چون سودابه از او نومید گشت کار را بر شوی خود مشتبه نمود و بدو گفت: سیاوش در من طمع بسته است. سیاوش انکار نمود، کیکاوس او را فرمود تا از میان آتش بگذرد، و او سالم از آتش بیرون شد و بتوران زمین نزد افراسیاب رفت، و با دختر او فرنگیس ازدواج کرد. ولی بتحریک گرسیوز برادر افراسیاب کشته شد. کیخسرو پسر سیاوش و فرنگیس است (داستان). (از فرهنگ فارسی معین) :
سیاوخش است پنداری میان شهر و کوی اندر
فریدون است پنداری میان درع و خوی اندر.
دقیقی.
به ایران اگرچه چنو مرد نیست
بجای سیاوخش درخورد نیست.
فردوسی.
جهاندار نامش سیاوخش کرد
بدو چرخ گردنده را بخش کرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان سیلاخوربخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 478 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از دهستان قره طغان بخش بهشهر شهرستان ساری. دارای 190 تن سکنه. آب آن از رود خانه نکا. محصول آنجا برنج، غلات و مختصر مرکبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
لذت عقلی را گویند. (برهان). از لغات دساتیر است
لغت نامه دهخدا
(وُ)
دهی است از دهستان نعلین بخش سردشت شهرستان مهاباد. در 34هزارگزی شمال سردشت و 13هزارگزی شمال غربی جادۀ سردشت به مهاباد، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 129 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از رده سرخس ها جزو تیره پتریده ها که شامل گونه های بسیاری میشود. این گیاه بیشتر در نقاط گرم و مرطوب میروید و گیاهی است پایاو ساقه زیر زمینیش بدرازی 10 سانتی متر همراه با ریشه ای باریک و ظریف است. از ساقه زیر زمینی آن برگهایی بدرازی 15 تا 20 سانتیمتر که دمبرگی قهوه یی نسبه سیاه دارندخارج میشود. از این دمبرگها انشعابات فرعی فاصله دار کوچک خارج میگردند که هر یک از این انشعابات ببرگچه ای لوب دار منتهی میگردد. گیاه مزبور نسبه زیبا است و در نقاط مرطوب و دیواره چاهها و اماکن سایه دار غالب نواحی اروپای مرکزی و جنوبی و در ایران (اطراف تهران پس قلعه شهرری تمام نواحی مازندران و گیلان و گرگان و بندر گز و نواحی شرقی و غربی ایران و بلوچستان و خوزستان) بفراوانی میروید. پرسیاوشان در تداوی سابقا بعنوان خلط آورنده و معرق و ضد تب و ضد گریپ بسیار استعمال میشده پرسیاوش برسیاوشان شعر الجبال شعر الجبار کزبره البئر شعر الارض شعر الجن شعر الخنازیر جعده القنا کزبره القنا شعر الکلاب ساق الاسود ساق الوصیف سنبل کالی جهانپ کرجا رتکوت شعر الغول شعر الحی بالدیری قره ادیانطونکسبره البئر لحیه الحمار ضفائر الجن سانقه الوصیف مقایر ارجنقیل قرشقیله ارجقیل. یا پرسیاوشان آمریکایی. پرسیاوشان کانادایی یا پرسیاوشان اسود. پرسیاوشان یا پرسیاوشان سیاه. گونه ای از پرسیاوشان که دمبرگ و انشعابات فرعی دمبرگهایش کاملا سیاه است پرسیاوشان اسود سرخس البلوط سرخس بلوط قره بالدیری قره. یا پرسیاوش قرمز. گونه ای از پرسیاوشان که پایا است و دمبرگهایش قرمز تیره است (وجه تسمیه بهمین علت است) و برگچه هایش بموازات یکدیگر در دو طرف دمبرگ اصلی قرار دارند. از این گیاه در تداوی مانند پرسیاوشان معمولی استفاده میشده و مخصوصا در ناخوشیهای مربوط به سپرز از آن استفاده میکردند. در ایران این گیاه در سراسر نواحی البرز و نواحی بحر خزر و آذربایجان میروید لحاء الغول شعر الغول برسیاوشان احمر قیر میزی بالدیری قره دوه صقلی. یا پرساوشان کانادایی. گونه ای از پرسیاوشان که در کانادا میروید و بهترین نوع پرسیاوشان از نظر تداوی است و دمبرگهایش بنفش مایل بسیاه است پرسیاوشان آمریکایی قنادا بالدیری قره. یا پرسیاوش مکزیکی. گونه ای از پرسیاوشان که در تداوی مورد استعمال دارد و در مکزیک میروید کزبره البئرمکسیکیه مکسیقا بالدیری قره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغ سیاوشان
تصویر باغ سیاوشان
نوایی در موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره خرما که دو پایه است و بومی جزایر برنئو و سوماترا میباشد. این گیاه دارای ساقه دراز و استوانه یی و بند بند و کم و بیش تیغ داراست. برگهایش شامل برگچه های متناوب و باریک و نوک تیز و دمبرگهایش پوشیده از تیغهای سوزنی شکل میباشد. گلهایش بدو صورت نرد ماده است که بر روی دو درخت جداگانه قرار دارند، شیان، ماده ایست صمغی برنگ قرمز خونی (وجه تسمیه بهمین جهت است) که ازم یوه درخت خون سیاوشان استخراج میشود خون سیاوشان مشرقی، ماده ایست صمغی برنگ قرمز خون که از در اسنا استخراج میشود خون سیاوشان مغربی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی از تیره خرما که دو پایه است و بومی جزایر برنئو و سوماترا میباشد. این گیاه دارای ساقه دراز و استوانه یی و بند بند و کم و بیش تیغ داراست. برگهایش شامل برگچه های متناوب و باریک و نوک تیز و دمبرگهایش پوشیده از تیغهای سوزنی شکل میباشد. گلهایش بدو صورت نرد ماده است که بر روی دو درخت جداگانه قرار دارند، شیان، ماده ایست صمغی برنگ قرمز خونی (وجه تسمیه بهمین جهت است) که ازم یوه درخت خون سیاوشان استخراج میشود خون سیاوشان مشرقی، ماده ایست صمغی برنگ قرمز خون که از در اسنا استخراج میشود خون سیاوشان مغربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کین سیاوش
تصویر کین سیاوش
((وُ))
کینه سیاوش، نام لحن بیستم از سی لحن باربد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون سیاوشان
تصویر خون سیاوشان
((وُ))
صمغی است سرخ رنگ از درخت شیان که بومی هند و حبشه و زنگبار می باشد، خون سیاوش
فرهنگ فارسی معین
((پَ رْ وُ))
گیاهی است پایا از رده سرخس ها با ساقه های باریک و برگ های ریز که در جاهای گرم و مرطوب می روید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باغ سیاوشان
تصویر باغ سیاوشان
((غِ وَ))
نوایی در موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خون سیاوش
تصویر خون سیاوش
((نِ وُ))
صمغی است سرخ رنگ از درخت شیان که بومی هند و حبشه و زنگبار می باشد، خون سیاوشان
فرهنگ فارسی معین
از توابع نرم آب دوسر بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه گوش نوعی گربه ی وحشی درشت جثه
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی