جدول جو
جدول جو

معنی سیال - جستجوی لغت در جدول جو

سیال
بسیار روان، آب روان، جاری
تصویری از سیال
تصویر سیال
فرهنگ فارسی عمید
سیال
(سَ)
یاسمین را گویند و آن سفید و زرد میباشد. (برهان) (آنندراج). یاسمین. (بحر الجواهر) (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
سیال
آب روان و جاری
تصویری از سیال
تصویر سیال
فرهنگ لغت هوشیار
سیال
((سَ یّ))
بسیار روان، روان، جاری
تصویری از سیال
تصویر سیال
فرهنگ فارسی معین
سیال
آبگون
تصویری از سیال
تصویر سیال
فرهنگ واژه فارسی سره
سیال
جاری، روان
متضاد: راکد، آبکی، رقیق، رو، مایع
متضاد: غلیظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیال
نام مرتعی نزدیک لاکوم سوادکوه، درخت لرگ، چوب نامرغوب، نام تپه ای در حوزه ی آلاشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیالخ
تصویر سیالخ
خار های فلزی سه پهلو که در جنگ ها بر سر راه دشمن ریزند
خارخسک، گیاهی بیابانی شبیه بوتۀ هندوانه، با خارهای سه پهلو به اندازۀ نخود و شاخه هایی که بر روی زمین می خوابد، خنجک، خسک، حسک، سه کوهک، شکوهنج، سکوهنچ، جسمی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ لَ)
گیاهی است با خار سپید دراز که چون خار آنرا برکنند شیر مانندی بیرون آید، یا درخت سمردراز. ج، سیال. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه). اسم هندی شقاقل است
لغت نامه دهخدا
(سَ لِ)
خارخسک مانندی را گویند سه پهلو که از آهن سازند و بر سر راه دشمن و اطراف قلعه ها ریزند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) :
چو با جیش هومان درآویختند
سیالخ بمیدان درون ریختند.
فردوسی (از آنندراج).
، خارخسک. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پوست سبز روی گردو، بادام و مانند آن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام درختچه ای است که در درفک ومنجیل به سیاه آل دهند. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 260)
لغت نامه دهخدا
یکنوع پول مسکوک که سابقا در ایران رواج داشته و معادل با یک قران و پنجشاهی بوده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیال
تصویر زیال
جدا شدن از هم جدا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایال
تصویر ایال
بازگشتن، سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیال
تصویر خیال
پندار، ظن، گمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعال
تصویر سعال
خفیدن، سرفه کردن شادمان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
خارخاسک، خارخاسک مانند سه پهلو که از آهن سازند و بر مانندی دشمن و اطراف قلعه ها ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
یکسو روند گان، خمید گی کناره مونث سیال: موجودات سیاله، جمع سیالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخال
تصویر سخال
فرومایگان، مردان فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجال
تصویر سجال
نصیب و بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیالخ
تصویر سیالخ
((سَ لِ))
خارخسک، خارخسک مانندی سه پهلو که از آهن می سازند و بر سر راه دشمن و اطراف قلعه ها می ریختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوال
تصویر سوال
پرسش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سریال
تصویر سریال
زنجیره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خیال
تصویر خیال
پندار، گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سؤال
تصویر سؤال
پرسش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاح
تصویر سیاح
گردشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیار
تصویر سیار
جنبنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاق
تصویر سیاق
سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
قله ای به ارتفاع، ۱۸۰ متر در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
غاری در روستای بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی