مخفف سیاه است که در مقابل سفید باشد، (برهان) (از فرهنگ رشیدی) : ای برادر جز بزیر این ردا اندر نشد اینهمه بوی ومزه بسیار با خاک سیا، ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 24)، ز صبح تیغ تو گردد بیک نفس رسوا اگرچه سازد خصمت شب سیا پرده، کمال الدین اسماعیل
مخفف سیاه است که در مقابل سفید باشد، (برهان) (از فرهنگ رشیدی) : ای برادر جز بزیر این ردا اندر نشد اینهمه بوی ومزه بسیار با خاک سیا، ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 24)، ز صبح تیغ تو گردد بیک نفس رسوا اگرچه سازد خصمت شب سیا پرده، کمال الدین اسماعیل
سنارا گویند و آن دارویی است که در مسهلات بکار برند. (از برهان). اسم فارسی سنا است و گفته اند عصارۀ آن است و گفته اند عصارۀ نبات دیگر است. (فهرست مخزن الادویه) ، تمر هندی. (تحفۀ حکیم مؤمن)
سنارا گویند و آن دارویی است که در مسهلات بکار برند. (از برهان). اسم فارسی سنا است و گفته اند عصارۀ آن است و گفته اند عصارۀ نبات دیگر است. (فهرست مخزن الادویه) ، تمر هندی. (تحفۀ حکیم مؤمن)
کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند، بسیار سیاحت کننده گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، رهگیر، توریست، گیتی نورد، جهانگرد، سائح، جهان نورد
کسی که بسیار سیاحت و جهانگردی کند، بسیار سیاحت کننده گَردِشگَر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خَرام، رَهگیر، توریست، گیتی نَوَرد، جَهانگَرد، سائِح، جَهان نَوَرد
شمشیرگر. شمشیرزن. (ناظم الاطباء). شمشیرزن. (غیاث اللغات). شمشیردار. (دهار) (مهذب الاسماء). شمشیرگر. صاحب تیغ. (منتهی الارب) ، شمشیرفروش. (مهذب الاسماء) ، قاتل. جلاد. خونریز. (غیاث) (آنندراج). دژخیم. میرغضب: و بودلف با شلواری و چشم بسته آنجا بنشانده و سیاف شمشیر برهنه بدست ایستاده و افشین با بودلف در مناظره و سیاف منتظر که بگوید ده تا سرش بیندازد. چون چشم افشین بر من افتاد سخت از جای بشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171). و حدیثی پیوستم تا وی را بدان مشغول کنم از پی آنکه مبادا که سیاف را گوید شمشیر بران. (تاریخ بیهقی). پس سیاف را اشارت کرد که او را بیرون برو هلاک کن. (سندبادنامه ص 78). سیافی درمعرکه بمقصد او حمله آورد. (ترجمه تاریخ یمینی). سیاف مجره رنگ شمشیر انداخته بر قلادۀ شیر. نظامی
شمشیرگر. شمشیرزن. (ناظم الاطباء). شمشیرزن. (غیاث اللغات). شمشیردار. (دهار) (مهذب الاسماء). شمشیرگر. صاحب تیغ. (منتهی الارب) ، شمشیرفروش. (مهذب الاسماء) ، قاتل. جلاد. خونریز. (غیاث) (آنندراج). دژخیم. میرغضب: و بودلف با شلواری و چشم بسته آنجا بنشانده و سیاف شمشیر برهنه بدست ایستاده و افشین با بودلف در مناظره و سیاف منتظر که بگوید ده تا سرش بیندازد. چون چشم افشین بر من افتاد سخت از جای بشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 171). و حدیثی پیوستم تا وی را بدان مشغول کنم از پی آنکه مبادا که سیاف را گوید شمشیر بران. (تاریخ بیهقی). پس سیاف را اشارت کرد که او را بیرون برو هلاک کن. (سندبادنامه ص 78). سیافی درمعرکه بمقصد او حمله آورد. (ترجمه تاریخ یمینی). سیاف مجره رنگ شمشیر انداخته بر قلادۀ شیر. نظامی
راندن، (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 3) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات) (المصادر زوزنی)، جان کندن، (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی)، در جان کندن درآمدن بیمار، (منتهی الارب)، دست پیمان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مهر، کاوین، (مهذب الاسماء)، مهر، کابین، طرز، طریقه، روش، (ناظم الاطباء) : دو بیت از آن که لایق این سیاق است اثبات افتاد، (کلیله و دمنه)، و مثال داد و مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت ... که هم بر این سیاق بباید پرداخت، (کلیله و دمنه)، (اصطلاح محاسبان) مؤلف غیاث نویسد: سیاق پای بند باز است و چون در علم حساب تحریک زمان و راندن قلم بسرعت تمام است، لهذا علم حساب را سیاق میگفته باشند یا آنکه حفظ حساب بمنزلۀ باز است که از دست خواطر اکثر پرواز مینماید و نوشتن آن برای یادداشت بمثابۀ پای بند است، از این رو قواعد نوشتن حساب را سیاق نام کردند، (غیاث اللغات) (آنندراج)، علم حساب و نوشتن حساب، (ناظم الاطباء) : ملوک آل سلجوق بهر دو سه سال وزیری از وزرای خویش ... بجانب مکرانات می فرستادند حساب معاملات و سیاقات خراج آن طرف روشن میگردانید، (المضاف الی بدایع الازمان ص 5)، - خطسیاق، نوعی از خط که بدان اهل دفتر دیوان اعداد، مقادیر و اوزان را نویسند، (ناظم الاطباء)
راندن، (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 3) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (غیاث اللغات) (المصادر زوزنی)، جان کندن، (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی)، در جان کندن درآمدن بیمار، (منتهی الارب)، دست پیمان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مهر، کاوین، (مهذب الاسماء)، مهر، کابین، طرز، طریقه، روش، (ناظم الاطباء) : دو بیت از آن که لایق این سیاق است اثبات افتاد، (کلیله و دمنه)، و مثال داد و مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت ... که هم بر این سیاق بباید پرداخت، (کلیله و دمنه)، (اصطلاح محاسبان) مؤلف غیاث نویسد: سیاق پای بند باز است و چون در علم حساب تحریک زمان و راندن قلم بسرعت تمام است، لهذا علم حساب را سیاق میگفته باشند یا آنکه حفظ حساب بمنزلۀ باز است که از دست خواطر اکثر پرواز مینماید و نوشتن آن برای یادداشت بمثابۀ پای بند است، از این رو قواعد نوشتن حساب را سیاق نام کردند، (غیاث اللغات) (آنندراج)، علم حساب و نوشتن حساب، (ناظم الاطباء) : ملوک آل سلجوق بهر دو سه سال وزیری از وزرای خویش ... بجانب مکرانات می فرستادند حساب معاملات و سیاقات خراج آن طرف روشن میگردانید، (المضاف الی بدایع الازمان ص 5)، - خطسیاق، نوعی از خط که بدان اهل دفتر دیوان اعداد، مقادیر و اوزان را نویسند، (ناظم الاطباء)
راندن ستور را، روش در گفت و نوشت، همارگری به شیوه هزوارش سیاهه، کابین راندن (چارپایان و غیره)، اسلوب روش طریقه. یا سیاق کلام (سخن) اسلوب سخن طرز جمله بندی، فن تحریر محاسبات به روش قدیم و آن شامل علایمی اختصاری بود ماخوذ از اعداد عربی مثلا: (مائه صد)
راندن ستور را، روش در گفت و نوشت، همارگری به شیوه هزوارش سیاهه، کابین راندن (چارپایان و غیره)، اسلوب روش طریقه. یا سیاق کلام (سخن) اسلوب سخن طرز جمله بندی، فن تحریر محاسبات به روش قدیم و آن شامل علایمی اختصاری بود ماخوذ از اعداد عربی مثلا: (مائه صد)