هر میوۀ پیش رس را گویند عموماً و خربزۀ پیش رس را خصوصاً. (برهان). خربزۀ پیش رس و کم حلاوت که آن را گرمک گویند و به عربی ملیون خوانند. (آنندراج). رجوع بگرمک شود، باقلای در آب ریخته. (آنندراج) (انجمن آرا)
هر میوۀ پیش رس را گویند عموماً و خربزۀ پیش رس را خصوصاً. (برهان). خربزۀ پیش رس و کم حلاوت که آن را گرمک گویند و به عربی ملیون خوانند. (آنندراج). رجوع بگرمک شود، باقلای در آب ریخته. (آنندراج) (انجمن آرا)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در20 هزارگزی جنوب خاوری اسفراین. هوای آن گرم و دارای 129 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، تریاک، زیره و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. دبستان دارد. در تابستان به کوه ساری و کوه سیاه خانه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در20 هزارگزی جنوب خاوری اسفراین. هوای آن گرم و دارای 129 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، تریاک، زیره و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. دبستان دارد. در تابستان به کوه ساری و کوه سیاه خانه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام قریه ای است سرمه خیز از بلاد فارس. (آنندراج). نام قریه ای است از قرای فارس که در آن سرمه خیزد. (برهان). نام دهی است به فارس نزدیک به آباده که از آن سرمه خیزد و معرب آن سرمق است. (انجمن آرا). شهرکی است به ناحیت پارس اندر میان کوه نهاده، سردسیر جایی آبادان و با کشت و برز و نعمت بسیار و مردم بسیار. (حدود العالم)
نام قریه ای است سرمه خیز از بلاد فارس. (آنندراج). نام قریه ای است از قرای فارس که در آن سرمه خیزد. (برهان). نام دهی است به فارس نزدیک به آباده که از آن سرمه خیزد و معرب آن سرمق است. (انجمن آرا). شهرکی است به ناحیت پارس اندر میان کوه نهاده، سردسیر جایی آبادان و با کشت و برز و نعمت بسیار و مردم بسیار. (حدود العالم)
دهی است از دهستان کسکرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع در 24 هزارگزی شمال باختری صومعه سرا، و 12 هزارگزی شمال طاهر گوراب. جلگه ای، هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی، آب آن از رود خانه شاندرمن، و محصول آن برنج، ابریشم، توتون سیگار و زغال است، 173 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان کسکرات بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع در 24 هزارگزی شمال باختری صومعه سرا، و 12 هزارگزی شمال طاهر گوراب. جلگه ای، هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریائی، آب آن از رود خانه شاندرمن، و محصول آن برنج، ابریشم، توتون سیگار و زغال است، 173 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
به معنی سگر است که خارپشت تیرانداز باشد و به این معنی بازهم آمده است. (برهان). رکاسه. (الفاظ الادویه). رکاشه است و آن را سغر و سغرنه نیز گویند. (جهانگیری). رجوع به سگر و سغر و سغرنه شود
به معنی سگر است که خارپشت تیرانداز باشد و به این معنی بازهم آمده است. (برهان). رکاسه. (الفاظ الادویه). رکاشه است و آن را سغر و سغرنه نیز گویند. (جهانگیری). رجوع به سگر و سغر و سغرنه شود
معروف است و آن چیزی است که در چشم کشند. (برهان). به عربی اثمد خوانند و به کحل مشهور است.و آن سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سودۀ آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمۀ صفاهانی است که ازکهپایه به هم رسد. (آنندراج). اثمد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (تحفۀ حکیم مؤمن). کحل. (دهار) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد از اوی. رودکی. و اندر کوههای وی (طوس) معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین. (حدود العالم). شرطم نه آنکه تیر و کمان خواهد شرط آنکه سرمه خواهد با غازه. بوالحر. تا زر نباشد بقدر سرمه تا لاد نباشد بشبه لادن. فرخی. دو چشم ترا دیدنم سرمه بود کنون از چه گشته ست آن سرمه دود. اسدی. از سایش سرمه بسود هاون گرچه تو ندیدیش دید دانا. ناصرخسرو. چرخ همی خرد بخواهدت کوفت خردتر از سرمه گر از آهنی. ناصرخسرو. شب تاریک سرمه بود مگر که از او چشم زهره شد روشن. مسعودسعد. سرمۀ چشم دیدۀ دولت روز پیکار تو غبار تو باد. مسعودسعد. دست حسد سرمۀ بیدادی در چشم وی کشید. (کلیله و دمنه). ای اصل ترا بر همه احرار تقدم خاک قدمت سرمۀ بینایی مردم. سوزنی. کی دانستم کاهل صفاهان کورند با اینهمه سرمه کز صفاهان خیزد. مجیرالدین بیلقانی. سرمۀ خاقانی است خاک سر کوی تو افسر خاقان چین نعل سمند تو باد. خاقانی. سرمۀ دیده ز خاک در احمد سازند تا لقای ملک العرش تعالی بینند. خاقانی. گر از درگاه او گردی رسیدی بجای سرمه در چشمش کشیدی. نظامی. تنگ دل از خندۀ ترکان شکر سرمه بر از چشم غزالان نظر. نظامی. از درش گردی که آرد باد صبح سرمۀ چشم جهان بین من است. عطار. نه وسمه ست آن به دلبندی خضیب است نه سرمه ست آن به جادویی کحیل است. سعدی. بکن سرمۀ غفلت از چشم پاک که فردا شوی سرمه در زیر خاک. سعدی. چشمی که دلی برد به تاراج دانی که به سرمه نیست محتاج. امیرخسرو دهلوی. - نقطۀ سرمه: سنجد جیلان بدو نیمه شده نقطۀسرمه بر او یک رده. رودکی. - امثال: بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده. سرمه را از چشم میزند
معروف است و آن چیزی است که در چشم کشند. (برهان). به عربی اثمد خوانند و به کحل مشهور است.و آن سنگی است صفایحی و براق که بسایند و سودۀ آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمۀ صفاهانی است که ازکهپایه به هم رسد. (آنندراج). اثمد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (تحفۀ حکیم مؤمن). کحل. (دهار) : همچنان سرمه که دخت خوبروی هم بسان گرد بردارد از اوی. رودکی. و اندر کوههای وی (طوس) معدن پیروزه است و معدن مس است و سرب و سرمه و شبه و دیگ سنگین. (حدود العالم). شرطم نه آنکه تیر و کمان خواهد شرط آنکه سرمه خواهد با غازه. بوالحر. تا زر نباشد بقدر سرمه تا لاد نباشد بشبه لادن. فرخی. دو چشم ترا دیدنم سرمه بود کنون از چه گشته ست آن سرمه دود. اسدی. از سایش سرمه بسود هاون گرچه تو ندیدیش دید دانا. ناصرخسرو. چرخ همی خرد بخواهدت کوفت خردتر از سرمه گر از آهنی. ناصرخسرو. شب تاریک سرمه بود مگر که از او چشم زهره شد روشن. مسعودسعد. سرمۀ چشم دیدۀ دولت روز پیکار تو غبار تو باد. مسعودسعد. دست حسد سرمۀ بیدادی در چشم وی کشید. (کلیله و دمنه). ای اصل ترا بر همه احرار تقدم خاک قدمت سرمۀ بینایی مردم. سوزنی. کی دانستم کاهل صفاهان کورند با اینهمه سرمه کز صفاهان خیزد. مجیرالدین بیلقانی. سرمۀ خاقانی است خاک سر کوی تو افسر خاقان چین نعل سمند تو باد. خاقانی. سرمۀ دیده ز خاک در احمد سازند تا لقای ملک العرش تعالی بینند. خاقانی. گر از درگاه او گردی رسیدی بجای سرمه در چشمش کشیدی. نظامی. تنگ دل از خندۀ ترکان شکر سرمه بر از چشم غزالان نظر. نظامی. از درش گردی که آرد باد صبح سرمۀ چشم جهان بین من است. عطار. نه وسمه ست آن به دلبندی خضیب است نه سرمه ست آن به جادویی کحیل است. سعدی. بکن سرمۀ غفلت از چشم پاک که فردا شوی سرمه در زیر خاک. سعدی. چشمی که دلی برد به تاراج دانی که به سرمه نیست محتاج. امیرخسرو دهلوی. - نقطۀ سرمه: سنجد جیلان بدو نیمه شده نقطۀسرمه بَرِ او یک رَده. رودکی. - امثال: بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده. سرمه را از چشم میزند
ترکی مشت ترکی مشت هنگامی که سرشست از میان دو انگشت دیگر بیرون آمده باشد ضربتی که با مشت بسته زنند در حالی که سر انگشت از میان دو انگشت سبابه و وسطی بیرون آمده باشد
ترکی مشت ترکی مشت هنگامی که سرشست از میان دو انگشت دیگر بیرون آمده باشد ضربتی که با مشت بسته زنند در حالی که سر انگشت از میان دو انگشت سبابه و وسطی بیرون آمده باشد
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است،، قطف، سرمج، سرمق
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است،، قطف، سرمج، سرمق
سرمه به خواب مال بود. اگر بیند که سرمه در چشم کشید و مقصود از آن روشنائی به چشم بود، دلیل کند که صلاح دین جوید. اگر مقصود از آن آرایش و زینت بود، دلیل است که خود را به دینداری در میان مردم مشهور گرداند، تا او را مدح و ثنا و ستایش گویند. اگر بیند که کسی سرمه به وی داد، دلیل کند که به قدر آن سرمه مال یابد. محمد بن سیرین سرمه فروش درخواب، مردی بود که راه دین و مسلمانی به مردم نماید و در میان مردم صلح اندازد، چنانکه چشم بدو روشن گردد. و بعضی ازمعبران گویند: سرمه فروش درخواب، مردی بود که کاری کند که هم صلاح دین بود و هم نیکوئی دنیا. سرمه فروش در خواب، مردی بود که در صلاح دین خود و کسان سعی نماید، زیرا که چشم در خواب دین بود و سرمه روشنایی بود. سرمه کردن چشم در خواب دلیل مال است مرد و زن را و بعضی از معبران گویند که سرمه در چشم کردن، راه حق و صواب بود، خاصه که سرمه به اندازه در چشم کشیده بود.
سرمه به خواب مال بود. اگر بیند که سرمه در چشم کشید و مقصود از آن روشنائی به چشم بود، دلیل کند که صلاح دین جوید. اگر مقصود از آن آرایش و زینت بود، دلیل است که خود را به دینداری در میان مردم مشهور گرداند، تا او را مدح و ثنا و ستایش گویند. اگر بیند که کسی سرمه به وی داد، دلیل کند که به قدر آن سرمه مال یابد. محمد بن سیرین سرمه فروش درخواب، مردی بود که راه دین و مسلمانی به مردم نماید و در میان مردم صلح اندازد، چنانکه چشم بدو روشن گردد. و بعضی ازمعبران گویند: سرمه فروش درخواب، مردی بود که کاری کند که هم صلاح دین بود و هم نیکوئی دنیا. سرمه فروش در خواب، مردی بود که در صلاح دین خود و کسان سعی نماید، زیرا که چشم در خواب دین بود و سرمه روشنایی بود. سرمه کردن چشم در خواب دلیل مال است مرد و زن را و بعضی از معبران گویند که سرمه در چشم کردن، راه حق و صواب بود، خاصه که سرمه به اندازه در چشم کشیده بود.