رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، کسی که پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کنایه از کم ارزش، پست، کنایه از آلوده به گناه، کنایه از کثیف، چرک، کنایه از بدیمن، نامبارک
رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، کسی که پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کنایه از کم ارزش، پست، کنایه از آلوده به گناه، کنایه از کثیف، چرک، کنایه از بدیمن، نامبارک
قسمتی از ارتش که شامل چند لشکر باشد، نیروی نظامی ثابتی در ایران که بعد از انقلاب اسلامی تشکیل شد، لشکر، قشون، برای مثال سپاه اندک و رای و دانش فزون / به از لشکر گشن بی رهنمون (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۵)
قسمتی از ارتش که شامل چند لشکر باشد، نیروی نظامی ثابتی در ایران که بعد از انقلاب اسلامی تشکیل شد، لشکر، قشون، برای مِثال سپاه اندک و رای و دانش فزون / به از لشکر گشن بی رهنمون (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۵)
باخبر، مطلع، برای مثال هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه تر رخ زردتر (مولوی - ۶۰) هوشیار، دانا، با دانایی، پسوند متصل به واژه به معنای مطلع دل آگاه، کارآگاه آگاه شدن: باخبر شدن، خبردار شدن آگاه کردن: باخبر کردن، هوشیار ساختن
باخبر، مطلع، برای مِثال هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آگاه تر رخ زردتر (مولوی - ۶۰) هوشیار، دانا، با دانایی، پسوند متصل به واژه به معنای مُطلع دل آگاه، کارآگاه آگاه شدن: باخبر شدن، خبردار شدن آگاه کردن: باخبر کردن، هوشیار ساختن
دهی جزو دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران در 2هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران به دماوند، کوهپایه و سردسیری است. سکنۀ آن 512 تن. آب آن از رود خانه سیاه رود و محصول آن غلات، بنشن، سیب زمینی، قلمستان و شغل اهالی زراعت است. مزرعۀ قاپیس، سبزه شن، گرم دره، ورک چال، آقاقلعه، زرینه چال جزو این ده است. راه مالرو دارد و از رودهن میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزو دهستان سیاه رود بخش افجۀ شهرستان تهران در 2هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران به دماوند، کوهپایه و سردسیری است. سکنۀ آن 512 تن. آب آن از رود خانه سیاه رود و محصول آن غلات، بنشن، سیب زمینی، قلمستان و شغل اهالی زراعت است. مزرعۀ قاپیس، سبزه شن، گرم دره، ورک چال، آقاقلعه، زرینه چال جزو این ده است. راه مالرو دارد و از رودهن میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)