- سگالیدن
- فکر کردن، پنداشتن، رای زدن
معنی سگالیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- سگالیدن
- اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، اسگالیدن، اسگالش، تفکیر، تأمّل،
برای مثال کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲ - ۳۹۸) ، کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال(ناصرخسرو - ۲۵۵)
- سگالیدن ((س دَ))
- اندیشیدن، خصومت ورزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالش، تفکیر، تأمّل
فکر کردن اندیشیدن، اندیشه بد کردن خصومت ورزیدن
اندیشیده، چاره جویی شده
گسلیدن
گریختن، فرار کردن، فریاد کشیدن
فرار کردن، دور شدن
مصرف کردن
خبر یافتن، آگاه شدن
شورانیدن ووادار کردن به جنگ
ابتلاج
احترام گذاشتن
در بر گرفتن، در کنار رفتن، در آغوش گرفتن
ستودن ستایش کردن
چیزی از کسی گرفتن ستدن
سرد کردن چیزهای گرم
نغمه کردن و سرود گفتن
سراینده سروده سرایش) آواز خواندن تغنی کردن سراییدن، ساختن سرود و شعر
اندیشیدن، خیال کردن
ستودن، مدح کردن، ستایش کردن
خراشیدن، خراش دادن، خلانیدن
آگاه شدن، باخبر شدن، خبر یافتن
نگاشتن، نوشتن، نقش و نگار کردن، تصویر کردن
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فتلیدن، فتاریدن، برای مثال باد برآمد به شاخ بید شکفته / بر سر می خواره برگ گل بفتالید (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۶)
اندیشه کننده، فکر کننده، رایزن، چاره جو
سرود خواندن، آواز خواندن، شعر خواندن، شعر گفتن
به جنگ و ستیز وادار کردن، تند و تیز کردن بر جنگ و ستیز، برانگیختن، برشورانیدن، برآغالیدن، برغلانیدن، ورغلانیدن، برای مثال بر آغالیدنش استیز کردند / به کینه چون پلنگش تیز کردند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۵)
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، گوالیدن
شجانیدن، سرد کردن چیزهای گرم، به سرما دادن، سرد کردن
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن
اندوختن و جمع کردن،برای مثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
اندوختن و جمع کردن،
کندن، ریختن، تکان دادن
نوشیدن آشامیدن (شراب و غیره) : گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت، باده دادن سقایت شراب، زدودن محو کردن، برطرف شدن تبدر دو مانند آن: و اگر صداعی یا دردی دیگر باشد چون تب بگسارد زایل شود و گساریدن او بعرقی خوشبوی و پاکیزه باشد، هضم شدن غذا