جدول جو
جدول جو

معنی سگالش - جستجوی لغت در جدول جو

سگالش
چاره جویی، مشورت، رایزنی، اندیشه کردن
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
فرهنگ فارسی عمید
سگالش
(سِ لِ)
فکر و اندیشه. (غیاث). اندیشمندی. (شرفنامه). فکر و اندیشه نمودن. (برهان) :
ای مج کنون تو شعر نو از برکن و بخوان
از من دل و سگالش و از تو تن و زبان.
رودکی.
سگالش بباید به هر کار جست
سخن بی سگالش نیاید درست.
ابوشکور بلخی.
بشب رویی سگالشهای اعدا
کلام اللیل یمحوه النهار است.
ادیب صابر.
زآن بزرگی که در سگالش اوست
چار گوهر چهار بالش اوست.
نظامی.
، دشمنی و خصومت کردن. (برهان) :
کس بند خدایی بسگالش نگشاید
با بند خدایی مچخ و بیهده مسگال.
ناصرخسرو.
سگالش خصمان در پرده کارگر تو آید. (مرزبان نامه).
تا پدید آید سگالشهای او
بعد از آن برماست مالشهای او.
مولوی.
، سخن بدگفتن. (برهان) ، مشوره. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سگالش
اندیشه فکر، اندیشه بد فکر بد
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
فرهنگ لغت هوشیار
سگالش
((س لِ))
اندیشه کردن، چاره جویی، اندیشه بد
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
فرهنگ فارسی معین
سگالش
تبادل آرا
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
فرهنگ واژه فارسی سره
سگالش
اندیشه، فکر، چاره جویی، اندیشه بد کردن، پنداشتن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن، چاره جویی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگاله
تصویر سگاله
سرگین سگ، فضلۀ سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگالشگر
تصویر سگالشگر
شور کننده، مشورت کننده، مشورت خواهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگالشگری
تصویر سگالشگری
شور، مشورت، رایزنی، برای مثال سپهدار چین از سر هوش و رای / سگا لشگری کرد با رهنمای (نظامی۵ - ۹۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسگالش
تصویر اسگالش
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، سگالیدن، اسگالیدن، تفکیر، تأمّل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گالش
تصویر گالش
کفش لاستیکی، کفش لاستیکی که در هنگام بارندگی روی کفش چرمی می پوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سگال
تصویر سگال
سگالنده، پسوند متصل به واژه به معنای اندیشنده مثلاً بدسگال، چاره سگال، نیک سگال
فرهنگ فارسی عمید
(سِ لِ گَ)
مشورت خواهنده و مشورت دهنده. (از آنندراج) ، اندیشنده
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
در لهجۀ مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار
لغت نامه دهخدا
(لُ / لِ)
سرموزه از جیر و جز آن. چرموق
لغت نامه دهخدا
(شِ لِ)
سگالش. (ناظم الاطباء). رجوع به سگالش شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ لَ / لِ)
سرگین سگ. (آنندراج) (جهانگیری) (برهان). فضلۀ سگ. (رشیدی). و این مخفف سگ گاله است یعنی فضلۀ سگ و انداختۀ سگ. (رشیدی) :
یکی بدید به گوه افتاده مسواکش
ربود تا بردش بازجای و باز کده
یکی بگفت که مسواک خواجه گنده شده ست
که این سگاله و گوه سگ است خشک شده.
عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی ص 447).
برداشتم نقاب و نگه کردم اندر او
ماننده بود راست به بدبو سگاله ای.
ادیب صابر.
برای ریش خصمت میکند راست
زمانه مرهم خوب از سگاله.
شمس فخری
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ)
فکر و اندیشه. (برهان) (انجمن آرا) :
ای مج کنون تو شعر من از برکن و بخوان
از من دل و سکالش از توتن و روان.
رودکی (از سعید نفیسی ص 1022).
سکالش چنان شد دو کوشنده را
که ریزند صفرای جوشنده را.
نظامی.
، متفکر و اندیشه مند بودن، خواستن، کارسازی کردن. (برهان). رجوع به سگال وسگالش شود
لغت نامه دهخدا
(اِ لِ)
اسم اسگالیدن. سگالش. اندیشه. تفکر. فکر. خیال. (برهان) :
او نمی خندد ز ذوق مالشت
او همی خندد بر آن اسگالشت.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکالش
تصویر سکالش
فکر و اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگاله
تصویر سگاله
سرگین سگ فضله کلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگال
تصویر سگال
اندیشه و فکر، خیال
فرهنگ لغت هوشیار
گالوش فرانسوی رو کفشی سر موزه، کفش جیر چوپان گاو گاودار. سرموزه و کفش از جیر و غیره، کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند: گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسگالش
تصویر اسگالش
اندیشه، تفکر، خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگالشگر
تصویر سگالشگر
مشورت خواهنده و مشورت شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگاله
تصویر سگاله
((سَ لَ))
سرگین سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سگال
تصویر سگال
((س))
اندیشه
فرهنگ فارسی معین
((لِ یا لُ))
کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گالش
تصویر گالش
((لِ یا لَ))
چوپان گاو، گاودار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسگالش
تصویر اسگالش
((اِ لِ))
اندیشه، فکر، تفکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سگالش گاه
تصویر سگالش گاه
مجلس شورا
فرهنگ واژه فارسی سره
اندیشه، فکر، خو، منش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گالش هم تعبیرکفش را دارد، یعنی این نیز همسر است با این تفاوت که گالش زنی است با قابلیت انعطاف زیاد و در عین حال آسیب پذیر و کم مقاومت. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
گاوچران، چوپان گاو دار، کفش لاستیکی زنانهدر سانسکریت
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی