جدول جو
جدول جو

معنی سکیران - جستجوی لغت در جدول جو

سکیران
(سُ کَ)
مصغر سکران که به معنی مست باشد. ج، سکیرانون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساریان
تصویر ساریان
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی مشهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیران
تصویر سیران
گردش و تفرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکیزان
تصویر سکیزان
درحال جست و خیز کردن، جست و خیزکنان، درحال جفتک انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکران
تصویر سکران
مست، آنکه در اثر خوردن نوشابۀ الکلی از حال طبیعی خارج شده، خمارآلود
فرهنگ فارسی عمید
شهری است میان تبریز و بیلقان، (منتهی الارب)، شهری است میان آذربایجان بین تبریز و بیلقان، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
مست. (دهار) (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) :
مقعد صدقی نه ایوان دروغ
بادۀ خاصی نه سکرانی ز دوغ.
مولوی.
- سکران طافح، پر از شراب. (مهذب الاسماء).
- سکران ملطخ، شوریده عقل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
شیخ سکران که در چهار فرسخی بغداد مدفون و دیهی بنام وی منسوب است. (از نزهه القلوب ص 36 و تاریخ گزیده ص 791)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ سور، (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، باروها
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سیر کردن. (غیاث) (آنندراج). سیر. گردش برای تفرج. (ناظم الاطباء) :
امتناع پیل از سیران بیت
با جد آن پیلبان و بانگ هیت.
مولوی.
چونکه نگذارد سگ آن بانگ سقم
من مهم سیران خود را کی هلم.
مولوی.
خانه ای را کش دریچه ست آن طرف
دارد از سیران یوسف این شرف.
مولوی.
گه بود افتاده در ره یا حشیش
لایق سیران گاوی یا خریش.
مولوی.
، رفتار نمودن. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شهرکی است بناحیت پارس از داراگرد آبادان و بانعمت. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. دارای 200 تن سکنه است. آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات. شغل اهالی کارگر شرکت نفت، زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیچه بافی. راه آن مالرو است و آثار خرابه های قدیمی باقی است. ساکنین از طایفۀ هفت لنگ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جست و خیزکنان. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقعدر 35 هزارگزی جنوب رودسر و 18 هزارگزی رحیم آباد. کوهستانی و هوای آن سرد است. 371 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، بنشن، ارزن، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
بنج. (تحفۀ حکیم مؤمن) (از اقرب الموارد). شوکران. شیکران. (یادداشت مؤلف). بزرالبنج. (الفاظ الادویه). گیاهی است پیوسته سبز و دانۀ آن را میخورند. (منتهی الارب). و تخم آن بزرالبنج و ماش عطار و خداع الرجال و ریشه آن تب انگیز است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکران
تصویر سکران
مست مرد مست، جمع سکاری
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده دیگران جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انیران
تصویر انیران
خارجی، غیر ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیران
تصویر حزیران
ماه نهم از سال سریانی بین ایار و تموز
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی باشد مانند چتر که بر سر بزرگان میداشتند تا مانع تابش آفتاب گردد، خیمه و چادری که سه چهار لای بر روی هم دوخته باشند شامیانه. یا سایبان اخضر. آسمان. یا سایبان سیمابی. صبح صادق. یا سایبان ظلمانی. صبح کاذب، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایرات
تصویر سایرات
جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی نهایت، بی حد
فرهنگ لغت هوشیار
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیکران
تصویر سیکران
پارسی تازی گشته شوکران از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزان
تصویر سکیزان
سکیزنده جهنده، جفتک زننده، در حال جهیدن، در حال جفتک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکمران
تصویر حکمران
فرمانروا فرمانران ویچارگر حاکم والی فرمانروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکیزان
تصویر سکیزان
((س))
در حال جهیدن، در حال جفتک زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیران
تصویر سیران
((سَ یا س))
گردش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکران
تصویر سکران
((سَ کْ))
مست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایرین
تصویر سایرین
دیگران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیکران
تصویر بیکران
بی پایان، لایتناهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخنران
تصویر سخنران
خطیب، ناطق، واعظ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستوران
تصویر ستوران
احشام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایبان
تصویر سایبان
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سروران
تصویر سروران
مقامات
فرهنگ واژه فارسی سره