اقامت و آرامش. سکون: که اگر در آن وقت سکونت را کاری پیوستند اندر آن فرمانی... داشتند. (تاریخ بیهقی). مجنون بسکونت و گرانی شد عاقل مجلس معانی. نظامی. روش بخش پرگار جنبش پذیر سکونت ده نقطۀ جایگیر. نظامی. رجوع به سکون شود
اقامت و آرامش. سکون: که اگر در آن وقت سکونت را کاری پیوستند اندر آن فرمانی... داشتند. (تاریخ بیهقی). مجنون بسکونت و گرانی شد عاقل مجلس معانی. نظامی. روش بخش پرگار جنبش پذیر سکونت ده نقطۀ جایگیر. نظامی. رجوع به سکون شود
آرام و آسایش و آهستگی. (غیاث). سکینه: چون دید که سفینۀ نوح بسلامت بر جودی فراغ قرار گرفت سکینت دل و طمأنینت خاطر او برفت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به سکینه شود
آرام و آسایش و آهستگی. (غیاث). سکینه: چون دید که سفینۀ نوح بسلامت بر جودی فراغ قرار گرفت سکینت دل و طمأنینت خاطر او برفت. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به سکینه شود