- سکوب
- آب ریزان آب ریخته
معنی سکوب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسقف، پیشوا، خطیب و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش
ریزان، کفشگر، آهنگر، درخش، راه پراز خرمابن
خاموشی
سوار شدن، برنشستن
طعنه و سرزنش
بچه انداخته، بچه مرده
گرسنگی، گرسنگی و درماند گی
آرمیدن، آرامش، آرام
چاه تنگ دهانه
افتادن باد
خاموش شدن، خاموشی
آش سرکه
جمع سنب، اسپان تیز رو نوندان
مندیل و دستار، رومال و دستمال
دستار، مندیل، دستمال
کوبندۀ سر، جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن جا دشمن را سرکوب کرد، طعنه و سرزنش
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
سوار شدن، برنشستن، سواری، جمع راکب، راکب
آش سرکه، آش بلغور که در آن سرکه بریزند، سکبا، سکباج
فرانسوی تازی گشته کنگر از گیاهان جوشیدن دیگ، بانگ کردن
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
بسیار کسب کننده، بسیار فراگیرنده، بسیار ورزنده
قرار گرفتن و از حرکت ایستادن، آرمیدن، آرامش یافتن، مقابل حرکت، آرامش
Repression
Stillness
Silence, Quietness
репрессия