جدول جو
جدول جو

معنی سکوب - جستجوی لغت در جدول جو

سکوب(سَ)
آب ریزان. (آنندراج). ابر آب ریزان. جمع واژۀ سکب. (مهذب الاسماء). سیاله التی یصب علی العضوقلیلا قلیلا عن قریب قال ابوالفرج الفرق بینه و بین النطول ان النطول یستعمل فی الشی ٔ الرقیق. ج، سکوبات
لغت نامه دهخدا
سکوب(تَ)
ریخته شدن آب. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سکوب
آب ریزان آب ریخته
تصویری از سکوب
تصویر سکوب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکون
تصویر سکون
قرار گرفتن و از حرکت ایستادن، آرمیدن، آرامش یافتن، مقابل حرکت، آرامش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوبا
تصویر سکوبا
اسقف، پیشوا، خطیب و واعظ عیسوی، بالاتر از کشیش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
آش سرکه، آش بلغور که در آن سرکه بریزند، سکبا، سکباج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکوب
تصویر رکوب
سوار شدن، برنشستن، سواری، جمع راکب، راکب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
کوبندۀ سر، جایی بلند مانند برج، بارو یا تپه که در هنگام جنگ بتوان از آن جا دشمن را سرکوب کرد، طعنه و سرزنش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکوب
تصویر شکوب
دستار، مندیل، دستمال
فرهنگ فارسی عمید
شهریست در روم ایلی مرکز ولایت قوصوه بساحل نهر ’واردار’ در 180 هزارگزی شمال غربی سلانیک. قسمت اعظم شهر در جهت شمال شرقی نهر مزبورواقع است و فقط یکی دو محله در جانب جنوب غربی نهر فوق وجود دارد. شهر در دو جلگۀ بسیار زیبا واقع و در دو طرف نهر گسترده شده و در دو جهت شمال و جنوب چمن ها و جلگه های باصفا و باغها و باغچه های دلگشا جلوه گری میکند، خط آهنی که از سلانیک بمتروویچ امتداد یافته از کنار قسمت واقع در جهت غربی واردار میگذرد و نیز خط آهنی که از اروپا بطریق صربستان می آید در جنوب اسکوب بخط آهن سلانیک متصل میشود و تلاقی این دو خط اهمیت قدیمی اسکوب را بیش از پیش میافزاید، هرچه بایستگاه نزدیک میگردد توسیع می یابد و روز بروز بر عده مهمانخانه ها و مسافرخانه ها و باغها و تفرجگاههای عمومی افزوده میشود و آثار عمران و آبادی از نقش و نگار در و دیوار جلوه گر است. دولت عثمانی بجای پرشتنه (مرکز سابق ولایت قوصوه) اسکوب را برای مرکزیت انتخاب کرد. حول و حوش و اطراف اسکوب هم بغایت منبت و حاصلخیزمیباشد و حکم مخزنی بین سلانیک و قوصوه و آرناؤدستان علیا دارد و ازین رو نیز دارای اهمیت تجارتی بسیار است. پل سنگ و آجری بامر سلطان مرادخان ثانی روی نهرواردار کشیده شده و پل چوبی دیگری هم دارد و نیز پلی آهنی مکمل ساخته اند که مخصوص خط آهن است. این شهر قریب 4000 خانه و 1000 دکان و 50 کاروانسرا و 50 نانوایی و 3 حمام و قریب 25000 سکنه دارد و نیز جوامع ومدارس و عمارات عالی بسیار در اینجا دیده میشود و معمورترین آنها عبارتند از جوامع و مدارس سلطان مراد ثانی و مصطفی پاشا و یحیی پاشا و اسحاق بک و عیسی بک، و علاوه بر این در این شهر خرابه های جوامع بعض سلاطین و حمامهای بزرگ مشاهده میشود و نیز مقابر جمعی از علماو ادبا و مشایخ و اولیا در این مکان است که اینها دلالت دارد بر اینکه زمانی اسکوب در دورۀ عثمانیان حائز اهمیت بزرگی بوده و مقام دارالعلم درجۀ اولی را در روم ایلی داشته. مقبرۀ ویسی نثرنویس و منشی معروف عثمانی نیز در اسکوب است و در این شهر یک مدرسه رشدیه (متوسطه) ، یک دبستان و چند مکتب صبیان (مدرسه ابتدائی) و یک بیمارستان غربا و دو بیمارستان نظامی وجود دارد. اسکوب یکی از بلاد قدیمه است، بطلمیوس در جغرافیای خود بلفظ اسکوپی آنرا یاد میکند و تیت لیو از مورخین معروف روم این شهر را سین تیا مینامند. در هر حال این شهر در ازمنۀ قدیمه مسکن و مرکز قوم واردان که در آن حوالی اقامت داشتند بوده و در 210 سال قبل از میلاد فیلیپ سوم آنجا را ضبط و بمقدونیه ملحق ساخت. بعداً دست رومیان افتاد و در اثنای تقسیم ممالک روم قسمت امپراتوران قسطنطنیه شد. امپراتور یوستنیانوس بمناسبت نشوونما در این سرزمین با کمال رغبت بتعمیر و تزئین و توسعۀ وی پرداخت و نام یوست نیاناپریما یعنی یوستنیای اول را به وی داد. روایت دیگری این وقعه رادر مورد قصبۀ اوخری صادق میداند و میگوید وطن امپراطور مزبور شهر اسکوب نبوده بلکه قصبۀ اوخری است. ودر هر حال این نام موقتی بوده و بعدها این شهر ’اسکوپیا’ نامیده شده. اسکوب از زمانهای قدیم شهری مستحکم و متین و در قرن هفتم میلادی اقوام اسلاو از جانب شمال شرقی بنواحی اسکوپ هجوم آوردند، گرچه بومیان مدت مدیدی در مقابل دشمنان مقاومت کردند عاقبت مغلوب شدند وصربی ها باین سرزمین استیلا یافتند و مدتی مقرّ حکومت اینان بود و بعد از ملحمۀ کبرای قوصوه در سنۀ 792هجری قمری در عصر یلدیرم سلطان بایزیدخان تیمورتاش پاشا، اسکوب را ضبط کرد و محافظۀ ادارۀ آن بعده پاشایکیت محوّل گردید و طبق دستور سلطان جمعی کثیر از مسلمانان آناطولی برای اقامت باین محل مهاجرت کردند و بدین طریق نخستین شهر که از سرزمین روم ایلی برنگ اسلامی و عثمانی جلوه گری کرد همان شهر اسکوب بود. از آثار عتیقۀ آن فقط قلعۀ آن باقی مانده است. مجرای آب مکملی هم که در زمان عثمانیان احداث شده بجاست. آثار باقیۀ دیگری هم دارد. در اطراف این شهر گورستان بسیار وسیعی دیده میشود که خود دلیل وسعت و عظمت این شهر در ازمنۀ سالفه میباشد. در گذشته مصنوعات دباغی آن بسیار شهرت داشته اکنون هم چند دباغخانه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی). XXX
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از سکب. ریخته شده: ماء مسکوب (قرآن 31/56) ، آبی روان پیوسته و آبی ریخته. (مهذب الاسماء). آبی که بر روی زمین روان باشد بی کنده. (منتهی الارب). سایل. جاری. و رجوع به سکب شود
لغت نامه دهخدا
به دست آورنده، فرا گیرنده، ورزنده بسیار کسب کننده، بسیار فرا گیرنده: (اما لمغانیان مردمان بشکوه باشند و جلد و کسوب)، (چهار مقاله) ، بسیار ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکوب
تصویر عکوب
فرانسوی تازی گشته کنگر از گیاهان جوشیدن دیگ، بانگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوب
تصویر شکوب
مندیل و دستار، رومال و دستمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوب
تصویر سنوب
جمع سنب، اسپان تیز رو نوندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
طعنه و سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکور
تصویر سکور
افتادن باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکوب
تصویر رکوب
سوار شدن، برنشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکوب
تصویر اسکوب
ریزان، کفشگر، آهنگر، درخش، راه پراز خرمابن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوب
تصویر سلوب
بچه انداخته، بچه مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغوب
تصویر سغوب
گرسنگی، گرسنگی و درماند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکون
تصویر سکون
آرمیدن، آرامش، آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوک
تصویر سکوک
چاه تنگ دهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
آش سرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوبا
تصویر سکوبا
((سُ))
اسقف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رکوب
تصویر رکوب
((رُ))
سوار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکون
تصویر سکون
((سُ))
آرام گرفتن، جای گرفتن، آرامش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
((س))
آش سرکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرکوب
تصویر سرکوب
((سَ))
جای بلند مانند، قلعه، برج، سرزنش، طعنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکوب
تصویر شکوب
((شُ))
دستار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کسوب
تصویر کسوب
بسیار کسب کننده، بسیار فراگیرنده، بسیار ورزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره