- سپلشت
- حادثه بد: سپلشت آید و زن زاید و مهمان برسد، فرومایه دون
معنی سپلشت - جستجوی لغت در جدول جو
- سپلشت ((س پِ لِ))
- سپلشک، حادثه بد
- سپلشت
- حادثۀ بد، پیشامد بد،
برای مثال سپلشت آید و زن زاید و مهمان برسد (معین)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حادثه بد: سپلشت آید و زن زاید و مهمان برسد، فرومایه دون
آلوده، چرکین
چرک آلود، پلید، آلوده، چرکین، برای مثال با دل پاک مرا جامۀ ناپاک سزاست / بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت (کسائی - ۶۲)