جدول جو
جدول جو

معنی سپردنی - جستجوی لغت در جدول جو

سپردنی
آنچه باید سپرده شود، درخور سپردن، برای مثال چون جان سپردنی ست به هر صورتی که هست / در کوی عشق خوش تر و بر آستان دوست (سعدی۲ - ۳۵۹)
تصویری از سپردنی
تصویر سپردنی
فرهنگ فارسی عمید
سپردنی
(سِ پُ دَ)
چیزی که لایق سپردن باشد. (آنندراج). تفویض شدنی و هرچیز که لایق امانت باشد. (ناظم الاطباء) :
چون جان سپرد نیست بهر صورتی که هست
در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
سپردنی
طی کردنی، گذراندنی، رفتنی، تحویل دادنی، واگذاشتنی، تفویض کردنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپردن
تصویر سپردن
در نوردیدن، طی کردن راه، برای مثال وگر جان تو بسپرد راه آز / شود کار بی سود بر تو دراز (فردوسی۱ - ۹۹۴)، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی عمید
(لُ لُ کَ دَ)
طی کردن و راه رفتن. (برهان) (آنندراج). طی کردن مسافت. رفتن راه:
بکامی سپرد از ختا تا ختن
بیک تک دوید از بخارا به وخش.
شاکر بخاری.
اگر کوه آتش بود بسپرم
از این ننگ خواریست گر نگذرم.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 550).
پی رخش رستم زمین بسپرد
ز توران کسی را بکس نشمرد.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 653).
کسی که راه خلافش سپرد تا نبرید
مخالفت کند او را حواس و هفت اندام.
فرخی.
چو راهی بباید سپردن بگام
بود راندن تعبیه بی نظام.
عنصری.
ملوک روزگار که با یکدیگر دوستی بسر برند و راه مصلحت سپرند وفاق و ملاحظات را پیوسته گردانند. (تاریخ بیهقی).
همی تا توان راه نیکی سپر
که نیکی بود مر بدی را سپر.
اسدی.
لاجرم نسپرند راه خطا
لاجرم دل بدیو نسپارند.
ناصرخسرو.
کاری که نه کار توست مسپار
راهی که نه راه توست مسپر.
ناصرخسرو.
چرا نسپری راه علم حقیقت
به بیهوده ها جان و دل چون سپاری ؟.
ناصرخسرو.
بر سلیمان علیه السلام اسب عرض کردند، وی گفت شکر خدای تعالی را که دو باد را فرمان بردار من کرد... تا بیکی زمین می سپرم و به یکی هوا. (نوروزنامه).
و با رعایا طریق خوب سپردی (هرمزبن نرسی) (فارسنامۀ ابن البلخی ص 66). و چندانکه به ابتدای عهد طریق عدل میسپرد بعاقبت سیرت بگردانید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 170). چون این پسر بپادشاهی بنشست و رعیت شاد شدند و سیرتی نیکو سپرد... (فارسنامۀ ابن البلخی ص 73).
زمانکی پسرا گر ره وفا سپری
ز من نخواهی تیر جفات را سپری.
سوزنی.
خود کوی سودا نسپرم خود روی زیبا ننگرم
بر دام خوبان مگذرم چون مرغ ایشان نیستم.
خاقانی.
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز.
حافظ.
، پیچیدن و لفافه کردن و با هم پیچیدن. (ناظم الاطباء) ، طی کردن زمان. گذراندن:
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده بفال
جز بشادی نسپردم شب و روز و مه و سال.
فرخی.
حشمت مبین و سلطنت گل که بسپرد
فراش باد هر ورقش را بزیر پی.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 295)
لغت نامه دهخدا
(دِنْیْ)
دولت ساردنی، شامل جزیره ساردنی و قسمتی از فرانسه و ایتالیا بود. در سال 1720 تشکیل شد و بسال 1860 با تأمین وحدت ایتالیا منحل گردید. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ پُ دَ / دِ)
پایمالی و کوفتگی زیر پای. (ناظم الاطباء) ، حالت سفارشی بودن، سپارش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ پُ دَ)
که سپردنی نیست. مقابل سپردنی. رجوع به سپردنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
طی کردن راه چیزی پیش کسی امانت گذاشتن و تسلیم کردن، تحویل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
واگذار کردن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
((س پَیا پُ دَ))
پیمودن، راه رفتن، پایمال کردن، گذراندن، بسر بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
تفویض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
تسليمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
Deposit, Entrustment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
déposer, confiement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
yatırmak, emanet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
預ける , 委託
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
جمع کرنا , امانت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
kuweka, kuamini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
ฝาก , การมอบหมาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
জমা দেওয়া , কর্তব্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
예금하다 , 위임
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
להפקיד , מִנְיָח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
depositar, encomienda
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
menyetor, amanah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
जमा करना , भरोसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
storten, vertrouwenspersoon
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
depositare, incarico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
depositar, confiança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
depozytować, powierzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
вносити , довіреність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
einzahlen, Treuhand
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
депонировать , доверие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سپردن
تصویر سپردن
存放 , 委托
دیکشنری فارسی به چینی