سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیده، سپیداب، سپیتاک، باروق، سپیداج، اسفیداج
سِفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سِپیده، سِپیداب، سَپیتاک، باروق، سِپیداج، اِسفیداج
سفیدآبی که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران بدان کار کنند. (آنندراج) (برهان). سپیدآب. (رشیدی). سپیده. سفیداج. (شرفنامه). سپیتاک: ز عکس خون عدو و بیاض دولت تو برد رخ شفق و صبح سرخی و سپتاک. منصور شیرازی (از رشیدی). رجوع به سپیتاک شود
سفیدآبی که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران بدان کار کنند. (آنندراج) (برهان). سپیدآب. (رشیدی). سپیده. سفیداج. (شرفنامه). سپیتاک: ز عکس خون عدو و بیاض دولت تو برد رخ شفق و صبح سرخی و سپتاک. منصور شیرازی (از رشیدی). رجوع به سپیتاک شود
سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیده، سپیداب، سپتاک، باروق، سپیداج، اسفیداج
سِفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سِپیده، سِپیداب، سِپتاک، باروق، سِپیداج، اِسفیداج
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد سپیدتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، هزارافشان، ارجالون، بروانیا
فاشَرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد سِپیدتاک، سِفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هِزارشاخ، هِزارکِشان، هِزارجِشان، هِزاراَفشان، اَرجالون، بَرْوانیا
شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت، برای مثال بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ وبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی - ۲۳)
شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت، برای مِثال بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ وبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی - ۲۳)
سفیدآبست که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران هم بکار برند. (برهان) (آنندراج) ، مخفف سپیدتاک (سفیدتاک) هم هست و آن بوته ای است که بعربی کرمه البیضا گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به سپتاک شود
سفیدآبست که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران هم بکار برند. (برهان) (آنندراج) ، مخفف سپیدتاک (سفیدتاک) هم هست و آن بوته ای است که بعربی کرمه البیضا گویند. (برهان) (آنندراج). رجوع به سپتاک شود
هر شاخ نورستۀ تازه و نازک را گویند که از بیخ درخت بجهد. (برهان) (غیاث). ستاخ است که شاخ تازه رسته باشد. (آنندراج). شاخی بود که از درخت نو برون آید یا از بیخش یا از بنش و آن شاخ تازه و نازک باشد. (اوبهی). شاخ نو باشد که از بن ریاحین برآید. (لغت فرس اسدی) : سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا. کسایی. من بساک ازستاک بید کنم بی تو امروز جفت سبزه منم. عماره. بشب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی ستاک نسترن گویی بت لاغرمیانستی. فرخی. آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا. منوچهری. ستاکهای گل اکنون درخت وقواقند ز زندواف بر او صدهزار گونه زبان. ازرقی. غرقه گردد بامدادان هر ستاک گلبنی بر مثال خاطر مداح میر اندر گهر. ازرقی (از آنندراج). ، مطلق شاخ درخت را گفته اند خواه تازه باشد و خواه غیرتازه، و به شین نقطه دار هم آمده است و درست است چه در فارسی سین و شین بهم تبدیل می یابند. (برهان). شاخ درخت. (آنندراج) (اوبهی) ، شاخ نازک و تازۀ درخت تاک را که درخت انگور باشدگویند خصوصاً و آن را بسبب ترشمزگی میخورند. (برهان). تاک رز. (اوبهی)
هر شاخ نورستۀ تازه و نازک را گویند که از بیخ درخت بجهد. (برهان) (غیاث). ستاخ است که شاخ تازه رسته باشد. (آنندراج). شاخی بود که از درخت نو برون آید یا از بیخش یا از بنش و آن شاخ تازه و نازک باشد. (اوبهی). شاخ نو باشد که از بن ریاحین برآید. (لغت فرس اسدی) : سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا. کسایی. من بساک ازستاک بید کنم بی تو امروز جفت سبزه منم. عماره. بشب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی ستاک نسترن گویی بت لاغرمیانستی. فرخی. آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا. منوچهری. ستاکهای گل اکنون درخت وقواقند ز زندواف بر او صدهزار گونه زبان. ازرقی. غرقه گردد بامدادان هر ستاک گلبنی بر مثال خاطر مداح میر اندر گهر. ازرقی (از آنندراج). ، مطلق شاخ درخت را گفته اند خواه تازه باشد و خواه غیرتازه، و به شین نقطه دار هم آمده است و درست است چه در فارسی سین و شین بهم تبدیل می یابند. (برهان). شاخ درخت. (آنندراج) (اوبهی) ، شاخ نازک و تازۀ درخت تاک را که درخت انگور باشدگویند خصوصاً و آن را بسبب ترشمزگی میخورند. (برهان). تاک رز. (اوبهی)