جدول جو
جدول جو

معنی سوناخ - جستجوی لغت در جدول جو

سوناخ
شهرکی است از پاراب (به ماوراءالنهر و بسیار نعمت و از وی کمانهای نیک خیزد که به جایها برند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سونا
تصویر سونا
(دخترانه)
مرغ آبزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سولاخ
تصویر سولاخ
سوراخ، روزنه، رخنه
فرهنگ فارسی عمید
قطعۀ موسیقی برای ساز مرکب از سه و گاهی چهار بند که برای یک یا دو نوازنده ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوراخ
تصویر سوراخ
روزنه، رخنه
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
شهرکی است (به ماوراءالنهر) از نخشب. (حدود العالم) :
ز شهر نخشب چون رو بسونخ آوردم
نسیم جود وی آمد ز من ز هر فرسخ.
سوزنی.
دل رمیده غزل را بمخلص آوردم
بمدح صاحب صدر ریاست سونخ
محمد بن عمر مهتری که خاطر من
مرا بمدحت او مرحبا زد و بخ بخ.
سوزنی.
رجوع به سونج شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
آب و گل تنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
شاخی بود که از شاخی دیگر جهد. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
شهری است به قاراب از وراء سیحون، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ثقبه، منفذ، رخنه، شکاف، معبر، (ناظم الاطباء)، ثقبه، (منتهی الارب) (دهار)، جحر، (دهار)، کنام: معاویه السلمی گفت: یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)،
ز سوراخ چون مار بیرون کشی
همی دامن خویش در خون کشی،
فردوسی،
چون برون جست لوز از سوراخ
شد سموره به نزد او گستاخ،
عنصری،
کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش
کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش،
منوچهری،
آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند، (تاریخ بیهقی)،
آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار
بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر،
امیرمعزی،
نهاده اند زن و بچۀ من از سرما
بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ،
سوزنی،
- سوراخ بینی، منخر،
- سوراخ سوز، ثقبه و پستانک اسلحۀ آتشی، (ناظم الاطباء)،
، لانه:
زآن روز که پردۀ تو جان دیدم
سوراخ بجان خویش در کردم،
عطار،
دگر ره گر نداری طاقت نیش
مکن انگشت در سوراخ کژدم،
سعدی،
زآنکه هرگز دوبار مؤمن را
نگزد مار در یکی سوراخ،
جامی،
- امثال:
با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد،
سوراخ دعا را گم کرده است،
سوراخش کن بینداز گردنش،
سوراخ مار بهزار دینار،
سوراخ موش بصد دینار خریدن، یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سوراخ، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ثقبه: و بمنقار در آن سولاخ میکرد، (ترجمه تفسیر طبری)، و چون آب بدان سولاخها رسد و بر هوا تکیه کند، (التفهیم)، و کوه را سولاخ میکردند هم او، هم کارکنان، (فارسنامۀ ابن البلخی)، و حلقه در هر دو سولاخ کتف او میکشیدی، (فارسنامۀ ابن البلخی)، رجوع به سوراخ شود
لغت نامه دهخدا
فرانسوی نواک قطعه ایست از موسیقی و خاص آلات موسیقی مرکب از سه تا چهار بند دارای خصایص مختلف. دیگر موسیقی سمفنیک مثل سمفونی و کنسرتو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواخ
تصویر سواخ
گل و لای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوراخ
تصویر سوراخ
منفذ، شکاف، رخنه
فرهنگ لغت هوشیار
رخنه منفذ ثقبه، شکاف، معبر. یا سوراخ (و) سنبه. گوشه و کنار. یا سوراخ دعا را پیدا کردن (گم کردن) راه رسیدن به هدف راه پیدا کردن (گم کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوراخ
تصویر سوراخ
رخنه، شکاف
سوراخ موش داره موش هم گوش داره: کنایه از توجه دادن به حفظ زبان و دور و بر و ملاحظه فضول و خبرچین و مثل آن نمودن
سوراخ دعا را گم کردن: کنایه از مصلحت و خیر و راه را گم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سولاخ
تصویر سولاخ
سوراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سونات
تصویر سونات
قطعه ای از موسیقی که برای یک یا دو ساز ساخته شود
فرهنگ فارسی معین
((سُ))
حمامی دارای اتاق یا اتاق های بسیار گرم و معمولاً حوضچه آب سرد که پس از ماندن در اتاق گرم و عرق ریختن، در حوضچه آب سرد غوطه می خورند و بر دو نوع است، سونای خشک و سونای بخار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوراخ
تصویر سوراخ
حفره
فرهنگ واژه فارسی سره
رخنه، سوفار، شکاف، فرج، ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ، مجرا، لانه، چاله، حفره، گودال، غار، مغاک، نقب، بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده، پستو، سوراخ سمبه، مخفیگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند در شکم او سوراخ است، دلیل که از عیال خود ناامید گردد. اگر بیند که در سنگی سوراخ می کرد، دلیل بود که در مسلمانی پایدار بود، اگر بیند که در خشتی سوراخ می کرد، تاویلش به خلاف این بود و معبران گویند که به قدر آن در مالش زیان افتد. حکایت: درخبر است که مردی به خدمت حضرت امیرالمومنین آمد و گفت: یا امیر المومنین، به خواب دیدم که از سوراخی کوچک، گاوی بزرگ بیرون آمد و هر چند خواست باز به جای رود، نتوانست. فرمود: بدان که آن سوراخ دهن است و چون سخن گفته شود. بازنگردد. جابر مغربی
اگر بیند که در کوه سوراخ بود و در سوراخ درون شد، دلیل که از راز پادشاه آگاه بود. اگر بیند که چیزی از آن سوراخ بیرون آورد، دلیل که از پادشاه عطا یابد، به قدر آن چه بیرون آورده بود. اگر بیند که زمین سوراخ شد، کسی از راز او آگاه گردد. اگر بیند که در اندام وی سوراخ بود و از آن خون همی رفت، وی را زیانی رسد. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
حفره سوارخ
فرهنگ گویش مازندرانی
تشت سفالی رخت شویی
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابیدن، برای خوٰابیدن
دیکشنری اردو به فارسی