جدول جو
جدول جو

معنی سومرون - جستجوی لغت در جدول جو

سومرون
(مِ)
دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان. دارای 150 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، برنج، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. ساکنین از طایفۀ بویراحمد بنام احمد غریبی معروفند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماده ای شیمیایی که از غدد درون ریز بدن به درون خون ترشح می شودو عملکرد بخش های مختلف را تنظیم می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوارون
تصویر گوارون
هر نوع بیماری پوستی همراه با بثورات، قوبا، بریون، گریون
فرهنگ فارسی عمید
ذرۀ بنیادی خنثی با جرمی برابر پروتون که در هستۀ تمام عناصر به جز هیدورژن وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضومران
تصویر ضومران
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه پرم، شاه سپرغم، شاسپرم، ضیمران، شاه سپرم، شاه اسپرغم، اسپرغم، اسفرم، سپرم، نازبو، سپرهم، شاه اسپرم، اسفرغم، سپرغم، اسپرم، ونجنک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
سیم رنگ، نقره گون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مومنون
تصویر مومنون
بیست و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۱۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
علتی است با خارش که پوست بدن را درشت گرداند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رشیدی گوارون ضبط کرده است. و رجوع به گوارون شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سرین و نشستنگاه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جبال قامرون، کوههائی است بر زمین هندوان. (التفهیم ص 198). در همه نسخ فارسی و عربی التفهیم به همین شکل قامرون با نون و در کتاب تحقیق ماللهند ص 58 (جبال قامرو) بدون ’ن’ و در اصل سانسکریت این طور است Kamarupa. (پاورقی التفهیم چ جلال همائی ص 198). ملکی است بر مشرق هندوستان پادشائی او را قامرون خوانند آنجا کرگ بسیار است و معدن های زر بسیار است و از او سنباده و عود تر خیزد نیک، صنف پادشائی قامرون است مندل شهری از آن و این هر دو شهر (صنف و مندل) بر کران دریا است. (حدود العالم). رجوع به کامرون شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دیهی است در بخارا. (تاریخ بخارای نرشخی ص 40)
لغت نامه دهخدا
دم است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
عاقرقرحا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بندق هندی است که به هندی ریتهه نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
قنطوریون صغیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
نام رومی یکی از پادشاهان محلی عرب که در قرن سوم میلادی در حضر (واقع در میان دجله و فرات) حکومت میکرد. و اعراب او را ضیزن نامند. شاپور اول ساسانی (241- 271 میلادی) وی را محاصره کرد و پس از چهارسال نظیره (نضیره) دختر ساطرون عاشق شاپور شد و بحیلت شهر را تسلیم کرد. این داستان نغز در ترجمه طبری چ مشکور ص 92 تا 94 و معجم البلدان ج 3 ص 290 ذیل کلمه حضر و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 225 و 226 آمده است. و نیز رجوع به ضیزن شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ مَ / ضَ مُ)
ضومیران. (ابن بیطار). ضمیران. شاهسپرم. (مهذب الاسماء). شاسپرم. (مهذب الاسماء). نوعی است از ریحان دشتی. (منتخب اللغات). ریحان دشتی یا ریحان فارسی است. (منتهی الارب). حبق الماء. پودنۀ لب جوی. پودنۀ جویباری. (ابن البیطار). فودنج النهری. پونه. صاحب اختیارات بدیعی گوید: صاحب جامع سهو کرده که آن را ضیمران گفته است و قول صاحب منهاج معتبر است که آن بیدمشک است و آن را بهرامج گویند و گفته شد و بدل آن بوم است یا ملخیه (؟) به وزن آن. (اختیارات بدیعی). بیدمشک. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خارپشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ رُ)
نیکلا. (1838- 1908م.). رجل سیاسی و فیلسوف اسپانیایی متولد در آلهاما. او در سال 1873م. بمقام ریاست جمهوری رسیده است
لغت نامه دهخدا
جورج. استاد زبانهای خاوری در دانشگاه شیکاگو که کتاب ’تاریخ باستانی ایران’ مؤلف به سال 1935 میلادی از اوست. (حاشیۀ ص 16 کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او)
لغت نامه دهخدا
(سِ رُ)
مارکوس تولیوس لاتینی کیکرو. خطیب و سیاستمدار نامدار رومی (متولد نزدیک آرپی نیوم 106 و متوفی 43 قبل از میلاد). وی در آغاز جوانی شعر می سرود و بترجمه ادبیات یونانی سرگرم بود. در ضمن به آموختن فنون نظامی پرداخت. و از هفده سالگی در جنگهاشرکت جست و بعدها مدت دو سال بسیاحت مشرق گذرانید ودر این سفر فلسفه و علوم ادبی را از فاضلان مشهور زمان فراگرفت در سال 77 قبل از میلاد به رم بازگشت. وی در 63 قبل از میلاد وارد میدان سیاست شد و به مقام کنسولی نایل آمد و خطابه های بلیغ در مدح و ذم اشخاص ایراد کرد. یولیوس قیصر چون بهیچ وسیله نتوانست او را با خود همراه کند بدشمنی وی برخاست، او را بجلای وطن مجبور ساخت. ازآن پس سیسرون پیوسته با امواج حوادث کشور خود بالا وپایین میرفت تا سرانجام در سال 43 قبل از میلاد سر خویش را در سودای سیاست از دست داد. سیسرون گذشته از نطقهای مشهور کتابهای بسیار در معانی و بیان، فلسفه و اجتماعات نوشته که اگرچه غالباً ملهم از متفکران یونانی است، لیکن چنان فصیح و شیوا برشتۀ تحریر درآمده که از سرمایه های بزرگ ادبی جهان بشمار میرود. وی متمایل به حکمت آکادمی است، اما در اخلاق شیوۀ رواقیان داردو در واقع از التقاطیون است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
هر چیز سپید به رنگ نقره، (ناظم الاطباء)، روشن، سپید:
دگر روز چون سیمگون گشت باغ
پدید آمد آن زرد رخشان چراغ،
فردوسی،
مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی
مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال،
فرخی،
زده دامن کرته چاک از برون
گشاده بر او سینۀ سیمگون،
اسدی،
آب چو نیل برکه اش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد،
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 139)،
شب شبه گون، ردای سیمگون از کتف بنهاد، (سندبادنامه ص 260)،
چکیده آب گل در سیمگون جام
شکر بگداخته در مغز بادام،
نظامی،
- سیمگون سیما، آنکه سیمای سفیددارد:
تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود
وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تخم خاکشی که به عربی خمخم خوانند. (برهان). تخم خاکشی که به عربی بذرالخمخم خوانند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قومالحیون. قاتل الکلب است و تمر و ذئب را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 134 تن سکنه و آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت، مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تومرون
تصویر تومرون
سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
قسمتی ازترشحات داخلی که وسیله غدد مترشحه داخی ترشح میشود واثرتحریکی و حیاتی بر روی سایر اعضا بدن دارد. هورمون های دارای برخی خواص مشترکند اولا مانند کاتالیزورها بمقدارخیلی کم دارای اثرات خیلی زیادی هستتدولی معذلک بادیا ستارها تفاوت کلی دارند مثلا در اثر حرارت ازبین نمیروند و یالااقل در مقابل حرارتی که دیاستازها را از بین میبرد مقاومت کرده و از بین نمیروند ثانیا خواص یک آنتی ژن را هم ندارند یعنی اگر ببدن حیوانات تزریق شوند نه موجب عادت میشود و نه تولید مصونیت میکند و نه سبب پیدایش آنتی کور در بدن میشود. ثالثا فاقد خصوصیت زئولوژیکی هستند یعنی هورمون های مشابه در حیوانات مختلفه دارای اثرات مشابه هستند مثلا آدرنالیتی که از قسمت مغزی غده فوق کلیوی یک پستاندار گرفته شود با آدرنالینی که از پراگانگلیون های سگ ماهیهابدست آید دارای خواص فیزیولوژیکی مشابه هستند اخیرا برخی ازهورمون را بطور مصنوعی نیزتهیه کرده اند ارمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوترون
تصویر نوترون
ذره ای در هسته اتم که دارای بار الکتریکی نیست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مومن، مردان گرویده باور داران: مرد جمع مومن در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوارون
تصویر گوارون
مرضی است که آنرا قوبا نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضومران
تصویر ضومران
ناز بوی شاه اسپرم سپرغم ونجنک ضمیران نعنای آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون سپید فام، نوعی اسب سپید رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
((هُ مُ))
قسمتی از ترشحات داخلی که به وسیله غدد مترشحه داخلی ترشح می شود و اثر تحریکی و حیاتی روی سایر اعضای بدن دارد
فرهنگ فارسی معین
((نُ رُ))
از ذرات بنیادی که فاقد بار الکتریکی هستند و با پروتون در ساختمان هسته اتم ها شرکت دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیمگون
تصویر سیمگون
نقره گون، سفید فام
فرهنگ فارسی معین