سوراخ، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ثقبه: و بمنقار در آن سولاخ میکرد، (ترجمه تفسیر طبری)، و چون آب بدان سولاخها رسد و بر هوا تکیه کند، (التفهیم)، و کوه را سولاخ میکردند هم او، هم کارکنان، (فارسنامۀ ابن البلخی)، و حلقه در هر دو سولاخ کتف او میکشیدی، (فارسنامۀ ابن البلخی)، رجوع به سوراخ شود
سوراخ، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ثقبه: و بمنقار در آن سولاخ میکرد، (ترجمه تفسیر طبری)، و چون آب بدان سولاخها رسد و بر هوا تکیه کند، (التفهیم)، و کوه را سولاخ میکردند هم او، هم کارکنان، (فارسنامۀ ابن البلخی)، و حلقه در هر دو سولاخ کتف او میکشیدی، (فارسنامۀ ابن البلخی)، رجوع به سوراخ شود
پوست کن. (غیاث) (فرهنگستان). آنکه پوست از گوسفند بیرون کشد. (مهذب الاسماء). آنکه پوست حیوانات از بدن بیرون کشد. (آنندراج). کسی که گوسپند میکشد وپوست کنده بدکان قصابی حمل میکند. (ناظم الاطباء). پوست بازکننده از هر حیوانی: هرچند میکشد بت سلاخ زنده ام این است دوستان سخن پوست کنده ام. سیفی (از آنندراج)
پوست کن. (غیاث) (فرهنگستان). آنکه پوست از گوسفند بیرون کشد. (مهذب الاسماء). آنکه پوست حیوانات از بدن بیرون کشد. (آنندراج). کسی که گوسپند میکشد وپوست کنده بدکان قصابی حمل میکند. (ناظم الاطباء). پوست بازکننده از هر حیوانی: هرچند میکشد بت سلاخ زنده ام این است دوستان سخن پوست کنده ام. سیفی (از آنندراج)
کشور ناآبادان وبی آب، (ناظم الاطباء)، مکان سراب و بی آب و دور از آبادانی را گویند، (برهان) (آنندراج)، به احتمالی صورت اصلی کلمه ’دیولاخ’ بوده است، (یادداشت لغت نامه)، و یا کلمه ترکی است به معنی جایی که علف و سبزه آن را چیده اند از مصدر ’یولماخ’ به معنی چیدن سبزه و علف
کشور ناآبادان وبی آب، (ناظم الاطباء)، مکان سراب و بی آب و دور از آبادانی را گویند، (برهان) (آنندراج)، به احتمالی صورت اصلی کلمه ’دیولاخ’ بوده است، (یادداشت لغت نامه)، و یا کلمه ترکی است به معنی جایی که علف و سبزه آن را چیده اند از مصدر ’یولماخ’ به معنی چیدن سبزه و علف
دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه، دارای 253 تن سکنه، آب آن از رود خانه مزدقان، محصول آنجا غلات، بنشن، پنبه، بادام، میوه جات، گردو و انگور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه، دارای 253 تن سکنه، آب آن از رود خانه مزدقان، محصول آنجا غلات، بنشن، پنبه، بادام، میوه جات، گردو و انگور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نوعی از دوایی و آنرا از جانب روم آورند و لقوه را نافع باشد. (برهان) (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). لکلرک گوید: نمیدانم چه ماده ای است. (از حاشیۀبرهان قاطع چ معین). نام دارویی است که آنرا عصیر نرپرون گویند. (ناظم الاطباء) ، بام خانه. (برهان) (ناظم الاطباء) ، مطلق بلندیها. (برهان). برآمدگی. بلندی. ارتفاع. (ناظم الاطباء)
نوعی از دوایی و آنرا از جانب روم آورند و لقوه را نافع باشد. (برهان) (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). لکلرک گوید: نمیدانم چه ماده ای است. (از حاشیۀبرهان قاطع چ معین). نام دارویی است که آنرا عصیر نرپرون گویند. (ناظم الاطباء) ، بام خانه. (برهان) (ناظم الاطباء) ، مطلق بلندیها. (برهان). برآمدگی. بلندی. ارتفاع. (ناظم الاطباء)
رجوع به سبلان شود: تو به پایه ش یکان یکان برشو پس بیاسای بر سر سولان. ناصرخسرو. ای جوان عبرت از این پیر هم اکنون گیر از سر سولان بندیش هم از پایان. ناصرخسرو
رجوع به سبلان شود: تو به پایه ش یکان یکان برشو پس بیاسای بر سر سولان. ناصرخسرو. ای جوان عبرت از این پیر هم اکنون گیر از سر سولان بندیش هم از پایان. ناصرخسرو
نام پیغمبری است از بنی اسرائیل. (برهان). ظاهراً مراد سولون مقنن یکی از حکمای سبعۀ یونان است که از 640 تا 558 میلادی میزیسته. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
نام پیغمبری است از بنی اسرائیل. (برهان). ظاهراً مراد سولون مقنن یکی از حکمای سبعۀ یونان است که از 640 تا 558 میلادی میزیسته. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
ثقبه، منفذ، رخنه، شکاف، معبر، (ناظم الاطباء)، ثقبه، (منتهی الارب) (دهار)، جحر، (دهار)، کنام: معاویه السلمی گفت: یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی دامن خویش در خون کشی، فردوسی، چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره به نزد او گستاخ، عنصری، کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش، منوچهری، آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند، (تاریخ بیهقی)، آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر، امیرمعزی، نهاده اند زن و بچۀ من از سرما بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ، سوزنی، - سوراخ بینی، منخر، - سوراخ سوز، ثقبه و پستانک اسلحۀ آتشی، (ناظم الاطباء)، ، لانه: زآن روز که پردۀ تو جان دیدم سوراخ بجان خویش در کردم، عطار، دگر ره گر نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم، سعدی، زآنکه هرگز دوبار مؤمن را نگزد مار در یکی سوراخ، جامی، - امثال: با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد، سوراخ دعا را گم کرده است، سوراخش کن بینداز گردنش، سوراخ مار بهزار دینار، سوراخ موش بصد دینار خریدن، یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید، (آنندراج)
ثقبه، منفذ، رخنه، شکاف، معبر، (ناظم الاطباء)، ثقبه، (منتهی الارب) (دهار)، جحر، (دهار)، کنام: معاویه السلمی گفت: یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ، (ترجمه تاریخ طبری بلعمی)، ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی دامن خویش در خون کشی، فردوسی، چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره به نزد او گستاخ، عنصری، کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش، منوچهری، آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند، (تاریخ بیهقی)، آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر، امیرمعزی، نهاده اند زن و بچۀ من از سرما بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخ، سوزنی، - سوراخ بینی، منخر، - سوراخ سوز، ثقبه و پستانک اسلحۀ آتشی، (ناظم الاطباء)، ، لانه: زآن روز که پردۀ تو جان دیدم سوراخ بجان خویش در کردم، عطار، دگر ره گر نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدم، سعدی، زآنکه هرگز دوبار مؤمن را نگزد مار در یکی سوراخ، جامی، - امثال: با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد، سوراخ دعا را گم کرده است، سوراخش کن بینداز گردنش، سوراخ مار بهزار دینار، سوراخ موش بصد دینار خریدن، یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید، (آنندراج)
رخنه، شکاف سوراخ موش داره موش هم گوش داره: کنایه از توجه دادن به حفظ زبان و دور و بر و ملاحظه فضول و خبرچین و مثل آن نمودن سوراخ دعا را گم کردن: کنایه از مصلحت و خیر و راه را گم کردن
رخنه، شکاف سوراخ موش داره موش هم گوش داره: کنایه از توجه دادن به حفظ زبان و دور و بَر و ملاحظه فضول و خبرچین و مثل آن نمودن سوراخ دعا را گم کردن: کنایه از مصلحت و خیر و راه را گم کردن
اگر بیند در شکم او سوراخ است، دلیل که از عیال خود ناامید گردد. اگر بیند که در سنگی سوراخ می کرد، دلیل بود که در مسلمانی پایدار بود، اگر بیند که در خشتی سوراخ می کرد، تاویلش به خلاف این بود و معبران گویند که به قدر آن در مالش زیان افتد. حکایت: درخبر است که مردی به خدمت حضرت امیرالمومنین آمد و گفت: یا امیر المومنین، به خواب دیدم که از سوراخی کوچک، گاوی بزرگ بیرون آمد و هر چند خواست باز به جای رود، نتوانست. فرمود: بدان که آن سوراخ دهن است و چون سخن گفته شود. بازنگردد. جابر مغربی اگر بیند که در کوه سوراخ بود و در سوراخ درون شد، دلیل که از راز پادشاه آگاه بود. اگر بیند که چیزی از آن سوراخ بیرون آورد، دلیل که از پادشاه عطا یابد، به قدر آن چه بیرون آورده بود. اگر بیند که زمین سوراخ شد، کسی از راز او آگاه گردد. اگر بیند که در اندام وی سوراخ بود و از آن خون همی رفت، وی را زیانی رسد. محمد بن سیرین
اگر بیند در شکم او سوراخ است، دلیل که از عیال خود ناامید گردد. اگر بیند که در سنگی سوراخ می کرد، دلیل بود که در مسلمانی پایدار بود، اگر بیند که در خشتی سوراخ می کرد، تاویلش به خلاف این بود و معبران گویند که به قدر آن در مالش زیان افتد. حکایت: درخبر است که مردی به خدمت حضرت امیرالمومنین آمد و گفت: یا امیر المومنین، به خواب دیدم که از سوراخی کوچک، گاوی بزرگ بیرون آمد و هر چند خواست باز به جای رود، نتوانست. فرمود: بدان که آن سوراخ دهن است و چون سخن گفته شود. بازنگردد. جابر مغربی اگر بیند که در کوه سوراخ بود و در سوراخ درون شد، دلیل که از راز پادشاه آگاه بود. اگر بیند که چیزی از آن سوراخ بیرون آورد، دلیل که از پادشاه عطا یابد، به قدر آن چه بیرون آورده بود. اگر بیند که زمین سوراخ شد، کسی از راز او آگاه گردد. اگر بیند که در اندام وی سوراخ بود و از آن خون همی رفت، وی را زیانی رسد. محمد بن سیرین