- سوقی
- بازاری منسوب به سوق بازاری
معنی سوقی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به سوقی اهل بازار بازاریان، رعیت
آب دهنده، آنکه سیراب کند
لاغر و باریک مانند چوق الف
حذر کردن، پرهیز کردن
وابسته به سلوق روستایی در یمن، شمشیر، سگ تازی
سوگوار ماتم زده
رعیت، مردم فرومایه
سرخ رنگ، گل سرخ
هوشیار، خودپسند
منسوب به سو از مردم سو
آرد سپید جویا گندم از ریشه پارسی ساغک (ساگ یا ساغ کوچک) آرد نرم (از جو گندم و غیره)، جمع اسوقه، شراب خمر
ترکی آبدار، میفروش
در بازی الک و دولک به موقعی اطلاق شود که ضمن پرتاب دولک با الک تلاقی نکند در این صورت یک امتیاز بد به حساب آرند
بجز، مگر
جمع ساقیه، خرجوی ها، کناد ها (قنوات)، تالاب ها جمع ساقیه بر که ها، جویها نهرها، قناتها
منسوبه به شوق مربوط به شوق
آرد نرم، آرد جو یا گندم، شراب
مردم فرومایه، مردم بازاری، رعیت
ساقیه، ساقی، نهر کوچک، جوی خرد، آبراهه
پرهیز کردن، خود را حفظ و نگه داری کردن
کسی که آب یا شراب به دیگری می دهد، آب دهنده، آنکه در مجلس باده گساری باده در ساغر بریزد و به دست باده نوشان بدهد، در تصوف مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند
ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب،برای مثال گر تشنۀ فیض حق به صدقی حافظ / سرچشمۀ آن ز ساقی کوثر پرس (حافظ - ۱۱۰۲)
ساقی کوثر: از القاب علی ابن ابی طالب،
مونث اضیق: تنگ تر، دشوارتر
پرگری گونه ای کبوتر
کرگدن دریایی
مجازاً لاغر و باریک، مانند چوق الف
مبتنی بر ذوق، سلیقه ای
کسی که آب یا شراب به دیگران دهد
مفت خور، سورچران