- سوفی (دخترانه)
- حکیم
معنی سوفی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تازی گشته زوف از گیاهان گیاهی است پایا از تیره نعناعیان که به حالت خودرو و در نواحی جنوبی اروپا و آسیای صغیر و روسیه و ایران میروید. ارتفاعش بین 40 تا 60 سانتیمتر و ریشه اش ضخیم و منشعب و ساقه های نسبتا چوبی و برگهایش کوچک و متقابل و نوک تیز و کامل و بسیار معطر میباشد گلهایش زیبا و معطر و به رنگهای آبی تیره مایل به بنفش و سفید و گاهی گلی است اسانس این گیاه مشابه اسانس نعناع است و مصرف طبی دارد جسمی حسل ثغام
پیماندارتر باوفاتر وفادارتر
میرانیدن، جان برداشتن
سوگوار ماتم زده
بازاری منسوب به سوق بازاری
سرخ رنگ، گل سرخ
منسوب به سو از مردم سو
ترکی آبدار، میفروش
در بازی الک و دولک به موقعی اطلاق شود که ضمن پرتاب دولک با الک تلاقی نکند در این صورت یک امتیاز بد به حساب آرند
بجز، مگر
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
پیرو طریقه تصوف، پشمینه پوش
منسوب به کوفه: اهل کوفه از مردم کوفه، خطی مخصوص از خطوط اسلامی
بنگرید به لوف گل گندم، ابرگیاهی یالوفای مصری. ابر گیاهی
وستیده (وستی شرح و بسط) حق تمام ادا کرده شده، مفصل و کامل: سه اقنوم و سه فرقت (قرقف) را ببرهان بگویم مختصر شرح موفا. (خاقانی. 26)
مفت خور، سورچران
پشمینه پوش، پیرو طریقه تصوف
از مردم کوفه
پیرو طریقۀ تصوف، برای مثال دل از عیب صافی و صوفی به نام / به درویشی اندر دلی شادکام (فردوسی - ۵/۵۴۱)
آبدار، می فروش
کسی که هر جا سور و مهمانی باشد بی دعوت برود و بیشتر اوقات بر سر سفرۀ دیگران غذا بخورد، سورچران
از مردم سوریه مثلاً ورزشکار سوری، تهیه شده در سوریه، سریانی
چیزی که به رنگ سرخ باشد، سرخ رنگ،برای مثال آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم (منوچهری - ۷۰) ، چهارشنبه سوری
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، ورد، لکا، چچک، رز، گل سوری، گل آتشی، بوی رنگ، آتشیبرای مثال آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم (منوچهری - ۷۰)
از مردم سوریه مثلاً ورزشکار سوری، تهیه شده در سوریه، سریانی
چیزی که به رنگ سرخ باشد، سرخ رنگ،
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، ورد، لکا، چچک، رز، گل سوری، گل آتشی، بوی رنگ، آتشی
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
زود به زودی با امید زیستن یونانی دانایی نوعی ماهی است ماهی سوف. سپیدک. سوفار (1)، هر ظرفی که از گل پخته باشند مانند سبو و تغار
راست و درست، میانه چیزی، وسط برابر، عدل، هموار، یکسان
سو، طرف، جانب، کنار، نزد
نوعی ماهی که در دریای خزر صید می شود
بسیار باوفا، به سربرندۀ عهد و پیمان