جدول جو
جدول جو

معنی سوفته - جستجوی لغت در جدول جو

سوفته
(تَ / تِ)
مکر. فریب. حیله، کرم گندم خوار. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
ریزۀ چیزی، خرده و ریزۀ هر چیز، ریزۀ زر یا فلز دیگر، شوشۀ زر یا سیم، برای مثال به یکی لقمه که بر خوان تو کرد آن مسکین / به یکی سوفچۀ زرش مفروش کنون (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوفته
تصویر کوفته
کوبیده، خسته، آسیب رسیده، نوعی خوراک که با برنج، نخود، سبزی و گوشت کوبیده تهیه می شود، برای مثال «کوفته» بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی «کوفته» ست (سعدی - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوخته
تصویر سوخته
چیزی که آتش در آن افتاده، آتش گرفته، کنایه از محنت کشیده و آزاردیده، کنایه از کسی که عشق و سوزی داشته باشد، جسمی سیاه رنگ که از دود تریاک در حقۀ وافور جمع می شود وبعد آن را تبدیل به شیره می کنند، از گنج های خسروپرویز، برای مثال دگر گنج کش خواندی سوخته / کزآن گنج بود کشور افروخته (فردوسی - ۸/۲۹۷)، کنایه از پررنگ، تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفته
تصویر سفته
ورقۀ چاپ شده ای که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آن را می نویسد و به بستانکار می دهد و بستانکار می تواند دریافت وجه آن را به شخص دیگر یا به بانک واگذار کند، فته طلب، چیزی که کسی از دیگری به رسم عاریت یا قرض بگیرد که در شهر دیگر یا مدتی دیگر پس بدهد
تیر، برای مثال سفته بر سفت شیر و گور نشست / سفت و از هر دو سفت بیرون جست (نظامی۴ - ۵۷۲)، پیکان تیر، نوک نیزه، تیز، نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفته
تصویر سفته
سوراخ شده، بیشتر دربارۀ مروارید و لعل و امثال آن ها می گویند
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه، برای مثال ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفته ها خوار و آسان فرستد (انوری - مجمع الفرس - سفته)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ /تِ)
شفته و شوفته، وارفته. سست و بی حال (اگر در مورد آدم استعمال شود). بی مزه و شل و شیویل (اگر در مورد غذاهایی نظیر پلو و دمی کتۀ له شده وخمیرشده به کار رود). (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
زمین یا زمین میان ریگ و درشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ / تِ)
هرچیز غلیظ و سطبر. (برهان) (آنندراج) (رشیدی). هرچیز سطبر و محکم. (غیاث) ، جامۀ هنگفت و گنده و سطبر. (برهان). جامۀ سطبر. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رفته. روبیده. پاک کرده شده. جاروب شده: صاعه، جایی که زنان برای پنبه زدن روفته و آماده کرده باشند. (منتهی الارب). رجوع به رفته شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
شوشۀ زر. (آنندراج). شوشۀ زر و سیم، ریزۀ زر. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
به یکی لقمه که از خون تو خورد آن مسکین
به یکی سوفچه زرش بفروشی تو کنون.
منجیک (از آنندراج).
، ریزۀ هر چیز. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهرکیست بناحیت پارس از داراگرد آبادان و با نعمت. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دُ فَتْ تَ / تِ)
دستار و کمربندی را گویند که در هر دو طرف آن عرضاً چیزی از طلا یا نقره یا ابریشم یا ریسمان به سوزن کار کرده باشند. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ/ تِ)
خفته. خوابیده. (املاء دیگر کلمه خفته) : تا بعد از یک چندی شبی در خانه خوفته بود از روزن شکل دختری نزول کرد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
خرده و ریزه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز آتش گرفته محترق، آزار کشیده محنت رسیده (از حوادث دوران عشق)، لته ورکوی آتش گرفته که بدان آتش از آتش زنه گیرند حراقه، (در عثمانی) طالب علم، جمع سوختگان، محترق سوختنن، ثفل شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوفله
تصویر سوفله
فرانسوی کاو نانه
فرهنگ لغت هوشیار
کوبیده خرد کرده، بضرب زده شده: کوب میان کوبنده ای و کوفته ای بود، آسیب رسانیده، ساییده مسحوق، نواخته (طبل و مانند آن)، خسته فرسوده: لشکریان از سفر مازندران خسته و کوفته بودند، قسمی طعام که از گوشت قیمه کرده و برنج و لپه و نخود سازند و آنها را گلوله کرده با روغن پزند و آن چند نوع است: کوفته بر سفره من گو مباش کوفته را نان جوین کوفته است. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
در اصطلاح بازرگانی ورقه چاپ شده که بدهکار مبلغ بدهی خود و موعد پرداخت آنرا مینویسد و به بستانکار میدهد، و آنست که چیزی از کسی بطریق عاریت یا قرض یا در عوض چیزی بگیرد تا در شهر دیگر باز دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ یا س تِ))
سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد، دشت، اولین فروش کاسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((س تَ یا تِ))
ستبر، غلیظ، محکم، جامه هنگفت و ستبر، تیر، پیکان نوک تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفته
تصویر سفته
((سُ تَ))
سوراخ کرده، کنایه از سخن تازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوخته
تصویر سوخته
((سُ خْ تِ))
هر چیز آتش گرفته، محترق، مجازاً آزار کشیده، محنت رسیده از حوادث دوران یا عشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوفچه
تصویر سوفچه
((چَ یا چِ))
خرده و ریزه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوفته
تصویر کوفته
((تَ یا تِ))
کوبیده، ساییده، خسته و فرسوده، یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست می کنند
فرهنگ فارسی معین
خسته، درمانده، فرسوده، وامانده، پایمال، آسیب دیده، ضرب دیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آتش گرفته، خاکسترشده، گداخته، محترق، بربادرفته، باخته، ناکام، محنت کشیده، زجرکشیده، شیفته، شیدا، عاشق، سوخته جان، سوخته دل، عطش زده، خشک، بی آب (زمین و) 01 شیره، شیره تریاک، جرم تریاک، آفتاب زده، تیره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سند دین، فته طلب، دستلاف، دشت، سودای اول (فروشنده) ، تیر، پیکان، نیزه، محکم، ستبر، غلیظ، سوراخ (سنگهای قیمتی) ، سخن بکر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوفته نیز مانند کوکو از غذاهای خوب است که به نعمت و روزی تعبیر می شود به شرطی که ترخون و مرزه و سبزی های تند و تلخ نداشته باشد. ترشی و چاشنی و رنگ بد آن نیز تعبیر را تغییر می دهد و غم و رنج می آورد. منوچهر مطیعی تهرانی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تفاله ی تریاک کشیده شده در وافور که در طب سنتی برای رفع سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهرستان رامسر خ، نام مراتعی در سوادکوه، آمل و تاویر.، سوخته، هرچیز نیم سوخته
فرهنگ گویش مازندرانی
سبدی که از نی و ترکه ی درختان درست شود، نوعی وسیله ی ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی